عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



نویسنده : کیخسرو یاسین پور
تاریخ : جمعه 16 آذر 1403

بسمه تعالی

 

عنوان مقاله :

56-بررسی آرای و عقاید مکتب اعتزال و سیر تاریخی آن از معتزله قدیم تا نو معتزله 

 

 

نگارنده :

رضا مهریزی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چکیده :

شناسایی و بررسی دستاوردهای فکری گذشتگان و بانیان و پدیدآورندگان یک فرهنگ و تمدن و سعی در بازخوانی و استفاده از توانمندیهای موجود در آنها برای برآوردن نیازهای امروز از کارهای ضروری و لازم برای تکوین و تکامل هر فرهنگ و تمدنی در دنیای کنونی است . در این مقاله خواهیم کوشید به بررسی آرای و آموزه های مکتب اعتزال ، به عنوان مهمترین مکتب کلامی عقل گرا در تمدن اسلامی ، از دیروز تا امروز بپردازیم . باید توجه داشت در خصوص مکتب اعتزال قدیم و نیز مکتب نو معتزله به طور جداگانه کارهای نسبتا قابل توجهی صورت گرفته است ولی بررسی سیر تاریخی مکتب اعتزال از قدیم تا جدید چون یک کل به هم پیوسته ، با همه شباهتها و تفاوتها ، کاری است که چندان مورد اعتنا نبوده است . البته در این مقاله خواهیم کوشید علاوه بر بررسی نظرات معتزله ، از نقش ایرانیان در شکل گیری مکتب اعتزال نیز سخن به میان آوریم .  می دانیم که بنا به گفته ابن خلدون بیشترین دانشمندان و اندیشمندان تمدن اسلامی ، ایرانی بودند و در خصوص مکتب معتزله نیز ، هم بنیانگذار معتزله قدیم یعنی واصل بن عطاء و هم بنیانگزار معتزله جدید یعنی سید جمال الدین اسد آبادی هر دو ایرانی نژاد و متعلق به حوزه تمدنی ایران بوده اند.

 

کلید واژه ها :

« مکتب اعتزال ، معتزله قدیم ، نو معتزله ، سیر تاریخی ، تفاوتها و شباهتها »

 

 

آغاز سخن :

بررسی اندیشه های گذشتگان و البته بازاندیشی و حتی المقدور قرائت نو و استخراج ظرفیتهای موجود در آن برای بهبود و تعالی وضعیت امروزمان و ترسیم آینده ای مطلوبتر کاری بسیار ضروری است . از این میان جریانات فکری گروههای عقل گرا می تواند مفیدتر باشد . معتزله از جریان‌های اصلی کلامی در میان اهل سنت است که بر خلاف اهل حدیث که انبوه حدیث‌های اصیل و حتی جعلی پیامبر و صحابه را مورد توجه خود قرار داده بودند، عقل و خرد را به تنهایی برای پیروی از اسلام راستین کافی می‌دانستند؛ و گاهی نظرات فلاسفه را با دین مخلوط می‌ساختند.

تأکید معتزله بر روی عقل آنچنان جدی بود که بر خلاف بسیاری از فقها که حدیث را مطلق می‌دانستند آنان اعتقاد داشتند که در تعارض حدیث با عقل، عقل مقدم است. به علاوه و باز بر خلاف نظر بسیاری از علما، اعمال و احادیث صحابه را مطلق و لازم‌الاجرا نمی‌دانستند. ما اساسی‌ترین و در عین حال بحث‌انگیزترین موضع‌گیری معتزله در بحث پیچیده مخلوق یا غیر مخلوق بودن قرآن پیش‌آمد.

در این مقاله ما ضمن بررسی فرایند تاریخی معتزله از دیروز تا به امروز می کوشیم ظرفیت ها و ضعف های اندیشگی این گروه را برای امروز و فردایمان بازنمایی کنیم . امید که موفق باشیم .

وجه تسمیه :

همانطور که گفته شده اعتزال به معنای کناره جستن است و ظاهرا چون واصل بن عطاء از حلقه درس حسن بصری کناره جست و حلقه درس جدیدی بر پایه اعتقادات خود تشکیل داد این فرقه را معتزله نامیده‌اند. گرچه بنا به گفته شهرستانی « معتزله که خود را اصحاب عدل و توحید لقب کنند و مردم ایشان را قدریه { و عدلیه } گویند ». (1) .

تاریخچه تشکیل :

معتزله را می توان دارای دو ظهور دانست :

الف ) ظهور سیاسی :  گروهی که از جنگ جمل و صفین اعتزال و کناره جستند به این نام شهرت یافتند. در جریان جنگ جمل و صفین بسیاری از صحابه از شرکت در جنگ تردید کردند. آن‌ها از شرکت در جنگ کناره و اعتزال جستند. ایشان می‌گفتند بر ما روشن نیست کدام یک از دو طرف حق و کدام یک باطل است.. مهم‌ترین افراد معتزله سیاسی ابوموسی اشعری و عبدالله بن عمر اسامه بن زید و سعد بن ابی وقاص بودند.

ب ) ظهور کلامی : معتزله کلامی در زمان بنی امیه و در دوران حکومت عبدالملک مروان به سال ۶۵ تا ۸۶ هجری قمری پرده برانداخت . معتزلیان طرفدار قدرت و حریت انسان بودند و آدمی را در رفتار و کردار خویش آزاد می‌دانستند. اساس مذهب معتزله مبتنی بر خردگرایی و آزاداندیشی است. اینان ابتدا به اصحاب العدل و عدلیه شهرت یافتند. معتزله اعمال بندگان را به اختیار خودشان می‌دانستند .

مؤسس فرقه معتزله کلامی ابوحذیفه واصل بن عطا الغزال است که شاگرد حسن بصری بود. واصلِ ایرانی تبار متولد مدینه در سال 80 هجری قمری است و در سال 131 نیز وفات یافته‌است. وی به رواج این اعتقاد پرداخت که هر کس مسئول رفتار خودش است و خداوند افعال بندگان را به خودشان واگذاشته است. در نظر ایشان اعمال بندگان به اختیار  انسان نسبت دارد. معتزله صفات ازلی خداوند را عین صفات ذاتی او می‌دانند و معتقدند اگر جز این باشد باید مانند مشرکان به چندخدایی قائل باشیم که خلاف توحید است.

عوامل موثر در شکل گیری معتزله :

بیان شد که معتزله به عنوان یک فرقه فکری و کلامی در اوایل قرنِ دوم هجری در بستر تمدن اسلام شکل گرفت، عوامل متعددی را در شکل گیری این مشرب مؤثر دانسته اند که مهمترین آن ها عبارتند از :


1- تعالیم اصیل اسلامی :

علاوه بر این که قرآن کریم و سنّت نبوی به تفکر عقلانی بهای زیادی داده اند – چنان که در قرآن بارها به تفکر و تعقل فرمان داده شده است – آن چه می توان سنگ بنای اندیشه اعتزالی به شمار آورد، خطبه های حضرت علی (ع) درباره عدل و توحید است و در واقع معتزله این دو اصل را از علی (ع) گرفته اند. و اصل بن عطا بنیانگزار این مشرب از شاگردان با واسطه حضرت علی به شمار می آید. (2)


2- فلسفه یونانی :

معتزله پیش از ورود فلسفه یونان شکل گرفتند اما نضج و اوج کار آنان در عصر مامون و پس از نهضت ترجمه و آشنایی با فلسفه یونان و دیگر بلاد بود . و از آن جا که معتزلیان خود افرادی خردورز و آزاد اندیش بودند و به مقتضای دستور قرآن نیز باید «سخنان را می شنیدند و بهترین آن را پیروی می کردند. (زمر، 18) طبیعی است که استقبال گرمی از ورود فلسفه یونان به عمل آوردند و به گسترش آن همت گماردند و از عقلانیت و براهین موجود در آن نیز بهره ها بردند. (3 )


3- دین ایرانی زرتشت  :

 یکی دیگر از عوامل پیدایش اندیشه اعتزالی، تأثیرپذیری از ادیان و آیین های غیراسلامی دانسته شده است.
به این بیان که هنگام پیدایش معتزله، جامعه اسلامی با ادیان متعددی ارتباط و اصطکاک یافت که در میان این ادیان، دین زرتشتی به دلیل پیروان پر شمار و حوزه گسترده جغرافیایی و نیز علم کلام خرد ورزانه اش  بیشترین چالش و اصطکاک را با اسلام پیدا کرد. در نتیجه این  اصطکاکات ، مناظرات و مباحثات عقیدتی زیادی شکل گرفت بنابراین معتزله علاوه بر آن که ناچار بود از سلاح عقل در این نزاع بیشترین بهره را بگیرد و این خود به شکوفایی عقلانیت کمک می کرد. گاه نیز از عقاید طرف مقابل تأثیر می پذیرفت . من باب مثال همانطور که می دانیم « از جمله عقاید بنیادی معتزله این است که خد اوند خالق شر نیست و لاجرم انسان شریر و کافر نمی آفریند؛ یعنی بر اساس د یدگاهی مزدیسنایی انسان مومن بالقوه است ولی اگر آدمی به خواست خود از ذات باری فاصله بگیرد و میل به ناحق کند بدل به موجودی شریر و کافر می شود. انسان خردمند، بر اساس گفته گاتها پیوسته گرایش به سپنته مینو (خرد مقدس)، دارد و انسان بی خرد تمایل به انگره مینو (خرد پلید). اهورامزدا (هستی بخش بزرگ و دانا یا به تعبیر فردوسی « خداوند جان و خرد» که به مذاق معتزله نیز نزدیکتر است در واقع نه خالق پلیدی ها و زشتی هاست و نه آفریننده انسان پلید و کافر، بلکه این نقایص را خود انسان می آفریند ولی او مختار است که به مدد خرد خویش به نیکی گراید. این اندیشه اصلا ایرانی را ناصر خسرونیز که دیدگاه کلی او عقلی و نزدیک به اعتزالی است مورد تایید قرار می د هد:

راه تو زی خیر و شر هر دو گشاده است *** خواهی ایدون گرای و خواهی آندون

ویل دورانتمی گوید: انسان در تعالیم زردشت مهره شطرنج نیست که اراده ای از خود نداشته باشد، بلکه فاعل مختار است ». (4) .

نکته مهم : ایرانی بودن بسیاری از بنیانگذاران معتزله

بنیانگذار، و همچنین اکثر بزرگان این نحلة فکری که برای نخستین بار اصالت عقل را درد نیای اسلام مطرح ساختند همه ایرانی اند:
1) واصل بن عطا، ( فوت 131 هـ.)، پایه گذار مکتب اعتزال که نظراتش مبتنی بر آزاد اند یشی و اعتلای من آدمی است «اصلا ایرانی بوده.» به عقیده وی تنها به مدد عقل و با روی آورد ن به خرد است که می توان به کنه حقایق دست یافت.
2) ابوهذیل علاف ( 131-226هـ.)، دیگر معتزلی نامبردار که در فلسفه و کلام ماهر بود «تباری ایرانی داشت.» تألیفاتش را بیش از شصت جلد دانسته اند، ولی هیچ یک باقی نمانده.
3) عمرو بن عبید بن باب  ( 80-144 هـ.)، که او را به همراه واصل از بنیانگذاران معتزله می دانند، «اصلا از فارس بود» و متأثر از تاریخ و تفکر ایرانی.
4) نظام، ابواسحاق ابراهیم بن سیار ( فوت 200 یا 231 هـ.)، از مردم بلخ بود و برخی او را شاگرد ابوهذیل دانسته اند.
5) ابوعلی جبایی ( تولد 235هـ.) استاد ابوالحسن اشعری و اهل جبای خوزستان بود.
6) ابوهاشم جبایی ( 247-321 هـ.)، فرزند ابوعلی جبایی. او نیز مانند پدر نظرات تازه ای در مسائل کلامی اظهار داشت ولی در زمینه ادب از وی برتر بود. (5 ) .

تقسیم بندی معتزله( شکل گیری معتزله بغداد و معتزله بصره در حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی) :

معتزله را دو گونه تقسیم کرده اند عده ای معتزله را به به معتزله بغداد و معتزله بصره ، تقسیم کرده اند و معتقدند این تقسیم بندی از دوره بشر بن معتمر آغاز شده است. پس از بشر، ابوموسی مردار موجب رونق اعتزال در بغداد شد. از معتزلیان بصره هم چنین باید به جعفر بن حرب، جعفر بن مبشر، ابومجالد بغدادی و عبدالرحیم خیاط اشاره کرد. عبدالرحیم خیاط حلقه ای مهم در اتصال پسینیان و پیشینیان اعتزال بغداد به شمار می آید. پس از عبدالرحیم خیاط نیز شاگرد او، ابوالقاسم بلخی به نشر این مکتب پرداخت.

از قرن پنجم، محافل معتزله بغداد روی به افول نهاد ولی دست کم تا قرن هفتم هجری قمری که ابن ابی الحدید به تصریح خود از متعلقان به مکتب اعتزالی بغداد است، دوام داشته است. ظاهرا اصول پنج گانه معتزله، مهم ترین مبنای مشترک دو گروه معتزله بغداد و معتزله بصره بوده است. « و درحالی که بغدادیان بر افضلیت امام علی علیه السلام بر شیخین و نیز بر صورت بندی ارائه شده درباره مشروعیت خلافت ابوبکر از باب تقدیم مفضول بر فاضل تأکید می کردند، این نظریه تنها در نسل های متأخر از بصریان، هوادارانی داشته است » . (6 ) . نکته جالب در این تقسیم بندی این است که هر دو این گروه چه در بصره و چه در بغداد شکل گرفتند که جزو حوزه تمدن و فرهنگ ایرانی و نزدیک به جندی شاپور و مداین یا تیسفون بوده اند .

معتزله را از منظر دیگری هم تقسیم می کنند که آن فرقه های معتزله است .  بنا به نقل ابومنصور عبدالقاهر بغدادی « بیست و دو فرقه گردیدند و هر دسته فرقه دیگر را کافر شمردند و آنان : واصلیه ، عمرویه ، هذلیه ، نظامیه ، اسواریه ، معمریه ، اسکافیه ، جعفریه ، بشریه ، مرداریه ، هشامیه ، ثمامیه ، جاحظیه ، خابطیه ، حماریه ، خیاطیه ، پیروان صالح قبه ، مریسیه ، شحامیه ، کعبیه ، جباییه ، بهشمیه » (7)

سیر تحول تاریخی معتزله :

الف ) عصر امويان :
دوره اول اعتزال عصر اموى است . امویان غالبا از عقيده جبر جانب داری مى‌كردند و با طرفداران آزادى اراده مخالفت داشتند. بدين جهت پيشگامان قدریه را به قتل رساندند، و از آنجا كه معتزله نيز در مسئله آزادى اراده، طرفدار نظريه قدريه بودند، بايد گفت: آنان در اين زمان از شرايط مناسبى براى نشر عقايد خود برخوردار نبودند. و براى آنكه به سرنوشت اسلاف قدرى خود گرفتار نشوند، روش ملايمت را برگزيدند. ولى پس از مرگ هشام بن عبدالملک، حکومت اموی ثبات و اقتدار سياسى خود را از دست داد و به بى‌ثباتى و تزلزل گراييد.

در نتيجه شرايط آشفته اواخر امویان ، متفكران مذاهب و مکاتب مختلف اسلامى زمينه مناسبی براى فعاليت‌هاى فكرى و فرهنگى پیدا كردند. متكلمان معتزلى نيز از آن بهره گرفته و به نشر افكار خود در نقاط مختلف سرزمين اسلامى پرداختند. رهبرى كلام معتزله را در اين دوره، پايه گذار آن، يعنى واصل بن عطا بر عهده داشت، وى در سال ۱۳۱ هجرى درگذشت. و پس از او تا سال ۱۴۳ عمرو بن عبید، كلام معتزله را رهبرى كرد.

ب )  عصر عباسيان :
كلام معتزله در عهد عباسيان چهار دوره متمايز را پشت‌سر گذاشت:
۱- دوره قبل از مامون (۱۳۲- ۱۹۸).
۲- دوره مامون تا واثق( ۱۹۸- ۲۳۲).
۳- عهد متوکل و پس از آن (۲۳۲ به بعد )

1- دوره قبل از مامون :
در اوائل این دوره که مصادف است با عصر سفاح و منصور ، رابطه معتزله با دستگاه حاكم، نه كاملا قهرآميز بود و نه تماما مهرآمیز . در اين ايام معتزله به مقتضاى اصل امر به معروف و نهی از منکر، گاهى ستمهای حاكمان را به آنان گوشزد مى‌كردند، ولى از شورش و قيام خوددارى مى‌نمودند، لذا از خشم عباسيان در امان ماندند. در زمان مهدی عباسی ( ۱۶۹- ۱۵۹)  متكلمان معتزلى از شرايط خوبى برخوردار بودند، زيرا افزايش زنادقه و فعاليت‌هاى الحادى آنان، مهدى را به مبارزه با آنان بر انگيخت و او از متكلمان خواست تا به مقابله با زنادقه قيام كنند . ولى در اواخر اين دوره و در عصر هارون الرشید با آنان مخالفتهایی ‌شد، و هارون از مناظرات كلامى- كه مورد علاقه شديد معتزله بود- ممانعت به عمل آورد.  
در اين عصر ترجمه كتب فلسفی به عربى آغاز گرديد و متكلمان معتزلى توانستند به تدريج‌ با آراى فلسفى آشنا گردند.  

2-دوره مامون تا واثق :
دوره دوم، دوران اوج عزت و اقتدار معتزله است، زيرا در اين دوره از حمايت كامل زمامداران عباسى برخوردار بودند و آراء و عقايد آنان به صورت عقايد رسمى دينى پذيرفته شد و آنان با آزادى كامل به نشر عقايد خود پرداختند و با توجه به عقيده خاص آنان درباره امر به معروف و نهى از منكر، با مخالفان خود یعنی اهل حدیث و حنابله به شدت برخورد مى‌كردند. ( 8 )

ماجرای محنه یا فتنه خلق قرآن :

فتنه خَلق قرآن یا مِحْنَة خَلق قرآن (به معنی آزمایش و محاکمه در مورد خلق قرآن) فرایند تفتیش عقایدی بود که توسط مأمون عباسی در ربیع‌الاول سال ۲۱۸هـ. ق. و چهار ماه پیش از مرگش، برای قبولاندن دیدگاه خلق‌شده بودن قرآن (حادث‌بودن در برابر قدیم‌بودن قرآن) شروع شد و طی آن بسیاری از علمای مذهبی تنبیه، زندانی و حتی کشته شدند. این سیاست پانزده سال ادامه یافت و در زمان جانشینان مامون، معتصم و واثق عباسی پیگیری شد تا اینکه پس از دو سال از حکومت متوکل، او این سیاست را در سال ۲۳۴هـ. ق./۸۴۸م. پایان داد.

در خصوص سیر تاریخی واقعه محنه باید بدانیم که در سده دوم و سوم هجری قمری مجادلات کلامی افزایش یافت و یکی از مهم‌ترین آن‌ها مسئله خَلق قرآن بود که نتیجه آن دخالت حکومت عباسی و اتخاذ سیاست محنه از سوی مأمون عباسی بود و این سیاست توسط معتصم و واثق نیز ادامه یافت.

واقعه محنه در ربیع‌الاول سال ۲۱۸هـ. ق./آوریل ۸۳۳م، چهار ماه پیش از مرگ مأمون، شروع شد و مأمون از نماینده‌اش در بغداد، اسحاق بن ابراهیم، خواست تا عقاید قاضی‌ها را در مورد مسئله خلق قرآن بیازماید و آنانی که موافق خلق قرآن نیستند را برکنار کرده و بر آنان سخت گرفته شود. بسیاری از علما به خلق قرآن اعتراف کردند اما افرادی مانند احمد حنبل حاضر به اعتراف نشده و در نتیجه با غل و زنجیر به پیش خلیفه فرستاده شدند و به زندان افتادند و حتی معتصم به او شلاق زد.

محنة خلق قرآن واقعه بسیار مهمی است از چند نظر :

اولاً پایان محنه پایانی نیز بود بر ادعای خلفای عباسی در تعیین اصول مذهبی .

 ثانیاً محنه لکه ایست بر دامن معتزله که علی رغم عقل گرایی و اعتقاد به آزادی اراده و اختیار آدمی برای مخالفان خود هیچ حقی قایل نبودند و این افراطی گری علاوه بر آلودن دامن اعتزال از عواملی شد که در آینده موجب  مهجوریت و منزوی شدن معتزله را فراهم آورد .

ثالثا محنة یکی از معدود موارد تفتیش عقاید در دوران اولیه اسلام است و لکه ایست بر دامن اسلام که بر خلاف مسیحیت دادگاه های انگیزسیون بزرگی نداشته است . (9 )

3- دوره متوکل و پس از آن :
با مرگ واثق (متوفاى ۲۳۲) و به قدرت رسيدن متوكل (۲۳۲- ۲۴۷) ، ستاره اقبال و اقتدار معتزله افول كرد، زيرا وى روشى كاملا متضاد با سه خليفه پيش از خود )مامون، معتصم، واثق) در پيش گرفت، بحثهاى كلامى را ممنوع كرد، از مخالفان معتزله (اهل حديث و حنابله) ، و نظریه قدم قرآن به شدت حمايت كرد. مخالفت متوكل با افكار و عقايد معتزله- و در حقيقت‌با عقل گرایی- سنت‌سيئه‌اى بود كه حكماى عباسى بعد از وى نيز از آن پيروى كردند. اين امر باعث‌شد كه ظاهرگرایان با تكيه بر قدرت سياسى، از رشد و گسترش عقل گرايى جلوگيرى كردند و در اين راه از حوادث تلخ دوران محنت نيز سود جستند و افكار عمومى را عليه معتزله شوراندند. مخالفت آنان مبتنى بر استدلال عقلی و منطقى نبود. لذا در انظار صاحب خردان مقبوليت چندانى نيافت. بنابر اين پس از متوكل، تا پايان قرن سوم، اقتدار معتزله درهم شكست و مخالفان آنان مورد حمايت‌حكام عباسى بودند. اهل حديث و ظاهرگرايان، روش مجادله و كلام را بدعت دانسته و در مخالفت‌با عقايد معتزله از استدلال عقلى استفاده نمى‌كردند و يگانه حربه آنان استناد به ظواهر و تكفير مخالفان بود، لذا متكلمان معتزله توانستند در فرصتهايى كه به دست مى‌آورند با استفاده از جدل و استدلال عقلى از خود دفاع كنند. (10)

شاخصه های اندیشه های معتزله :
اما در خصوص اندیشه های معتزله ابتدا باید بگوییم که «مسایل معتزله زیاد است، منحصر به امور دینی محض که از نظر معتزله باید به آن ها معتقد و مومن بود نیست، شامل یک سلسله مسایل طبیعی، اجتماعی، انسانی، فلسفی نیز که مستقیماً در حوزه مسایل ایمانی نیست، می گردد»(11 )
شهرستانی در الملل و نحل خود حدود 8 موردی که همه معتزله بر آن اتفاق دارند ذکر می کند .( 12) البته خود معتزله از میان این مسایل متعدد تنها پنج مسأله را از «اصول اعتزال»به شمار می آورند به گونه ای که «خیّاط (وفات 300 هـ.ق) یکی از پیشگامان معتزله می گوید : هیچ یک از معتزله سزاوار نام اعتزال نباشد اگر به اصول پنجگانه : توحید، عدل، وعد و وعید، منزلت بین منزلتین، امر به معروف و نهی از منکر پای بند نباشد، و هر گاه این حضال در او جمع باشد او معتزلی است.»(13 ).
البته « به نظر می رسد که در زمان پایه گذاری مکتب اعتزال به دست واصل بن عطا ، ملاک معتزلی بودن صرفا اعتقاد به منزله بین المنزلتین بود ، اما به تدریج و در طول زمان ، اعتقاد به چهار اصل دیگر ، یعنی توحید ، عدل ، وعد و وعید ، امر به معروف و نهی از منکر ، نیز بر فهرست عقاید معتزله افزوده شد و از ویژگی های این مکتب به شمار آمد » . ( 14 ) از میان اصول پنجگانه معتزله یعنی  " توحید ، عدل ، وعد و وعید ، منزلت بین منزلتین ، امر به معروف و نهی از منکر "  ،  سه اصل اول کاملا معرفتی و فکری است . اصل چهارم بین معرفت و عمل است و اصل پنجم کاملا عملی است و آن اصل «امر به معروف و نهی از منکر» است، البته «امر به معروف و نهی از منکر نیز از ضروریات اسلام و مورد اجماع و اتفاق عموم مسلمین است. اختلافاتی که هست مربوط است به حدود و شروط آن ها.
ویژگی بارز عقیده معتزله در وجوب قیام به سیف برای مقابله با حکومت های جور و ستمگر نسبت به عقیده خوارج، که آنان نیز به این امر قایل بودند، این است که معتزله عدم ترتّب مفسده ای بزرگتر را نیز جزء شروط وجوب امر به معروف می دانستند در حالی که خوارج به چنین شرطی قایل نبودند و این خود چهره عقلانی معتزله را پرفروغ تر می سازد و البته احتمال تأثیر آن در میان عموم را نیز بیشتر می سازد.
البته معتزله در مسایل سیاسی نیز طرز تفکراتی خاص داشتند که بر خلاف قاطبه اهل سنت بود که ما دو مورد از آن ها را که اهمیت بیشتری دارد، را در ذیل می آوریم:
الف) علی از خلفای پیش از خودش افضل بوده است (این، عقیده بعضی از معتزله است نه همه آن ها، قدمای معتزله –به استثناء و اصل بن عطا –ابوبکر را افضل می دانستند ولی متأخّرین آن‎ها غالباً علی را افضل می‌دانستند). (15 )
ب) نقد صحابه پیغمبر و بررسی کارهای آن ها جایز است. (16)
معتزله با این که خود را اهل سنت می دانستند با مطرح کردن چنین عقایدی خود را به ورطه چالش با قاطبه اهل سنت انداختند. کاملاً قابل پیش بینی است که ارائه نظری مبنی بر روا بودن نقد صحابه چه جنجالی را علیه آن ها ایجاد خواهد کرد.
در واقع آن ها می خواستند با استفاده از قرآن و همچنین عقل و معرفت خویش به داوری، نقد و سنجش گفتار و کردار افرادی بپردازند که اهل سنت بر تن آنان «لباس عدالـت بلـکه عصمـت پوشـانیده و گفتـار و سخنـان آنـان را بـدون کـم و زیـاد حجّت می دانستند.»(17 )
طبیعی است این امر علاوه بر آن که چهره عقل گرایانه آن ها را تابنده تر کرد آن ها را به تناقضاتی نیز دچار کرد، زیرا از یک سو خود را اهل سنت دانستن و از سویی دم از نقد صحابه زدن با یکدیگر جمع نمی آید و همان طور که گفتیم این مسأله تعارضات شدیدی را با اهل سنت به بار آورد که می توان آن، یعنی «وصله ناهمرنگ بودن».(18)  با قاطبه سنّیان را یکی از مهمترین علل انحطاط و سقوط آن ها دانست. انحطاط و سقوط معتزله از مقدماتی بود که سرانجام به اضمحلال تمدن اسلام  و ایران انجامید.
یکی دیگر از موارد بسیار جالب توجه در تفکر برخی معتزله ، اعتقاد به اصل بودن اراده و فرع بودن معرفت است، البته اشاعره نیز چنین اعتقادی داشتند «در جهان اسلام نيز اشاعره و برخي از معتزله، برخلاف متكلمان شيعي، به تقدم ارادة بر معرفت قائل بوده‌اند. براي مثال، جاحظ ( 160 – 255 ق ) در کتاب الحیوان بیان می دارد که : 
در مسئله خلقت، خداوند ارادة كرده و دنيا به وجود آمد. بنابراين، ارادة الهي بر خلقت عالم و به تبع بر معرفت خداوند از عالم، مقدم است. در انسان نيز عقل انسان جداي از نيازهاي روزمرة او نيست و انسان با توجه به نيازهاي حياتي خود، عقلش را به‌كار مي‏برد.
   نتيجة اعتقاد به تقدم ارادة بر باور در آدمي آن است كه متكلمان اشعري و برخي معتزليان وجه مميزه انسان از حيوان را ارادة او مي‏دانند، حال آنكه متكلمان شيعي عقل را وجه مميزه انسان از حيوان دانسته و انسان را حيوان ناطق مي‌نامند »(19)  
باید توجه داشت مساله اصل بودن اراده در برابر معرفت یکی از مسایل مهم و مغفول مانده در تفکر اشاعره و معتزله است و باید توجه داشت یکی از موجبات پیشرفت غرب ، اهمیتی بود که فلاسفه غرب از قبیل کانت، شوپنهاور، نیچه و... برای اراده قایل بودند و معرفت را فرع بر آن می دانستند و آنچه از جمله موجبات عقب افتادن جهان اسلام شد توجه و تاکید بیش از حد متکلمان و فلاسفه اسلام بر مساله  معرفت و بی اعتنایی ایشان به ارزش و اعتبار اراده و عمل بود . اگر ما مسلمانان نیز بخواهیم در مسیر پیشرفت قرار گیریم یکی از کارها این است که باید بر اصل بودن اراده و عمل و فرع بودن معرفت و علم تاکید بسیار بیشتری کنیم .

مهمترین عوامل سقوط و اضمحلال معتزله قدیم :

درست است که معتزله، به عنوان مکتبی متشکل، شکست خوردند و از هم پاشیدند. اما مسلما تأثیر آنها بر دیگر مذاهب اسلامی، همچنین بر علم و تمدن اسلامی، انکارناپذیر است. به همین دلیل هم شناخت این مذهب ضرورت دارد و هم بررسی علل و عوامل انحطاط آن. بنابراین سعی می کنیم اهم مواردی را که در تلاشی این مذهب مؤثر بود، بیان نمائیم.
1ـ سرکوب مخالفان  به هنگام قدرت : اصولا مهمترین عامل شکست نهضت ها، انقلاب ها و مذاهب فکری و سیاسی، از درون خودشان نشأت می گیرد. نگاهی به تاریخ تحولات سیاسی و فکری عالم، این فرضیه را اثبات می کند. مهمترین عاملی که معتزله را در سراشیبی سقوط قرارداد، خودشان بودند. ایشان بیش از سی سال بر مرکب قدرت سوار بودند. اما علیرغم شعار آزدایخواهی که می دادند به شدت مخالفانشان را سرکوب نموده، اجازه کمترین عرض اندامی به آنها نمی دادند. سرکوب مخالفان برای آنان مظلومیتی به وجود آورد. اصولا مظلومیت چه واقعی و چه کاذب، تأثیر فراوانی بر مردم می گذارد. نمود و تجلی بارز این حقیقت، برخورد آنان با احمد حنبل است که در دوره حاکمیت معتزله دائما تحت فشار و آزار بود .

ظاهرا چنین به نظر می رسد که حمایت خلفای عباسی در بسط قدرت و نفوذ معتزله مؤثر بوده است، اما نباید فراموش کنیم که توده های مردم همواره به حکام اموی و عباسی به عنوان خلفای جائر و جابری می نگریسته اند که غاصبانه بر قدرت مسلط شده اند. سلوک و رفتار معتزله با خلفا، میان آنها و مردم فاصله زیادی ایجاد کرده بود. معتزله، هر چه بیشتر به خلفا نزدیک می شدند از مردم بیشتر فاصله می گرفتند. هر چند پیش از آن هم، به عنوان قشری روشنفکر و نسبتا مرفه، نفوذ توده ای چندانی نداشتند..
2ـ مخالفت فقها و محدثین: اصولا فقها و محدثین با علوم عقلی و از جمله کلام و فلسفه میانه خوبی نداشته اند چنانکه شافعی گفته است، « اگر بنده ای به همه منهیات خداوند غیر از شرک دچار شود بهتر از آنست که در علم کلام نظر کند » ( 20 ) .
هم او گفته است که، «حکم من در باب علمای کلام آن است که آنان را به تازیانه بزنند. آنها مستحق آن هستند که آنها را با شاخه های درخت خرما بزنند و در میان کوچه ها بگردانند » (21 ) .

احمد بن حنبل هم گفته است که «اهل کلام هیچگاه روی رستگاری نخواهند دید و همه علمای کلام زندیق اند.» (22  ) . بنابراین فقها و محدثین، هیچگاه با معتزله میانه خوبی نداشتند. از همان آغاز به مخالفت با آنها پرداخته، آنان را بدعت گذارانی می دانستند که موجب انحراف در دین می شوند. مقبولیت فقها در نزد مردم، به دلیلی که گفتیم، و نفوذ برخی از آنها بر خلفا، موجب شد با قدرت در مقابل معتزله بایستند و در نهایت با استفاده از موقعیت های برتری که داشتند، بر آنها پیروز شوند

3ـ درگیری های داخلی معتزله :  یکی از عوامل اضمحلال معتزله، اختلافات و درگیری های درونی خودشان بود. این اختلافات، تا حدودی طبیعی است و حتی می توان گفت، نشانه سلامت یک حرکت فکری، فرهنگی و اجتماعی است. اما اگر از حد بگذرد مسلما باعث از هم پاشیدگی های درونی خواهد شد. در مورد معتزله، در مقاطعی از زمان، این اختلافات به حدی می رسید که آنان یکدیگر را تهدید و تکفیر می کردند. پیش تر به نقل از ابومنصور بغدادی  آوردیم که معتزله بیست و دو فرقه گردیدند که هر یک دیگری را کافر می شمردند . البته عواملی چون، آشنائی معتزله با فرهنگ های بیگانه، نفوذ عوامل به درون این مکتب، و گستردگی معضلات و شبهات و مسائل مطروحه، در بروز این اختلافات و دامن زدن به آنها اثری تعیین کننده داشت.
4ـ ظهور چهره های برجسته اشعری : ظهور چهره های برجسته اشعری چون، ابوالحسن اشعری، که ضمن آشنائی با اصول معتزله به مبانی شریعت نیز اعتقاد راسخی داشت از .موجبات مضمحل شدن معتزله بود اصولا یک نهضت فکری و علمی قابل حذف نیست مگر به دست، نهضت فکری دیگری که آگاهانه به مقابله با آن برخیزد. جریانهای سیاسی، خلفا و حکام نمی توانند نقش تعیین کننده ای در ضربه زدن به نهضت ها و حرکتهای فکری داشته باشند. مبارزه با یک جریان علمی تنها از رهگذر علم میسر است. این واقعیت در مورد معتزله، دقیقا مصداق دارد. آنان در اوائل قرن چهارم هجری، با چهره ی با فراستی مواجه شدند که هم مجهز به حربه های آنها بود و هم توانسته بود نقاط ضعفشان را به خوبی بشناسد و به خاطر همین شناخت، خود را مجهز به حربه های جدید نماید. ابوالحسن اشعری با اعتزال از معتزله و تهاجم فکری به آنها، زمینه را برای از هم گسیختگی معتزله فراهم آورد.

تولد دوباره جریان معتزله در دوران جدید :

عوامل شکل گيري نومعتزله :

رويارويي مسلمانان با دو رویه تمدن بورژوازی پیشرفته و البته استعمارگر غرب مدرن ، سبب آگاهي آنان از تحولات و پيشرفت‌هاي گسترده علمي، سياسي و اجتماعي کشورهاي غربي شد و پرسش‌هاي گوناگوني را در عرصه‌هاي مختلف، پيش‌روي متفکران مسلمان قرار داد. يکي از اين پرسش‌ها اين بود که علت پيشرفت غرب و عقب‌ماندگي مسلمانان چيست؟ در اين ميان برخي مستشرقان دليل عقب‌ماندگي کشورهاي اسلامي را دين «اسلام» معرفي کردند. براي نمونه، فيلسوف فرانسوي، ارنست رنان ادعا کرد که هيچ‌گونه سازگاري بين اسلام و علم وجود ندارد و هر آنچه که با نام علم اسلامي يا فلسفه اسلامي شناخته مي‌شود، ترجمه محض از متون يوناني است. از نظر ارنست رنان، اسلام مانند ديگر عقايد مذهبي، مخالف خردگرايي و انديشه آزاد است. (23)

در جهان اسلام پاسخ به علت عقب‌ماندگي مسلمانان، سه جريان را پديد آورد:

1-گروهي معتقد شدند که ميراث اسلامي، زيانمند و مسئول بخشي از ابعاد بحران كنونى است؛ ازاين‌رو راه حل عقب‌ماندگي جهان اسلام، کنار گذاشتن اسلام است

. 2-گروهي ديگر که به سلفيه معروف هستند، معتقد شدند آنچه در مقابل هجوم غرب و مدرنيته، هويت ويژة مسلمانان را حفظ مى‏كند و سبب احياي تمدن مي‌شود، حفظ و عمل به ميراث اسلامي است.

3-گروه سومى نيز شكل گرفت که رويكرد آنها نوسازى ميراث ديني است. آنان مى‏كوشند به‌وسيله ارائه تفسيرى نو از اسلام که مطابق با مقتضيات زمانه باشد، به نوسازى ميراث اسلامي بپردازند و آن را سازگار با مدرنيته نشان دهند آغازگر اين جنبش‌ تجدد‌خواهانه را مي‌توان سيدجمال‌الدين اسد آبادي دانست که تلاش‌هاي او در جهت بيداري اسلامي بسيار مؤثر بوده است (24) .  .

جنبش سيدجمال‌الدين اسد آبادي ( که چه زاده داخل مرزهای ایران فعلی و در همدان باشد چه زاده در خراسان بزرگ یا افغانستان فعلی در هر دو صورت متعلق به حوزه تمدن ایرانی محسوب می شود )  زمينه‌ساز ظهور جرياني شد که نومعتزله نام گرفت. دغدغه اصلي نومعتزليان يافتن عوامل پيشروي و بازسازي دنياي اسلام است. به نظر اين گروه، مسئول عقب‌ماندگي مسلمانان، اسلام نيست؛ بلکه تفسيرها و فهم‌هاي نادرست از اسلام و ناديده گرفتن جايگاه عقل در اثر رواج افکار اشعري‌گري است.  آنها معتقدند که نظام فکري اشعري و انديشه تسليم در مقابل قضا و قدر و بی اختیار دانستن آدمی ، مسلمانان را از حرکت باز داشته و زمين‌گيرشان کرده است. به نظر آنها، اگر مکتب معتزله که بر آزادي اراده و اختيار انسان تأکيد داشت، در ميان مسلمانان حاکم بود، مسلمانان شرايطي بهتر از امروز داشتند. ازاين‌رو نومعتزليان راه پيشرفت مسلمانان را در کنار گذاشتن تعاليم مکتب اشعري و احياي مکتب معتزله در جهان اسلام مي‌دانند.

با توجه به مطالب بالا مي‌توان به‌طور خلاصه دو عامل مهم شکل‌گيري مکتب نومعتزله را اين امور دانست:

الف ) دفاع از اسلام و  پاسخ به مستشرقان درمورد معرفي اسلام به‌عنوان عامل عقب‌ماندگي مسلمانان؛

ب )  بازسازي انديشه اسلامي با احياي آراي معتزله به منظور ايجاد تحول در جامعه اسلامي. (25).

اصناف و گروههای نو معتزله (مُجَدِّد و مُتجَدِّد ) :

در یک نگاه کلی، نو معتزله به دو جریان «مُجَدِّد» و «مُتجَدِّد» قابل تقسیم است. گروه مجدد افرادی مانند محمد اقبال لاهوری و سید جمال الدین اسد آبادی؛ و گروه متجدد افرادی مانند فضل الرحمن پاکستانی، خالص مجید در اندونزی، حسن حنفی و نصر حامد ابوزید از مصر و عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری از ایران را در بر می گیرد. نومعتزلیان مجدد دل در گرو دین داشتند و غالباً اهل احیاگری آموزه های دینی بودند و از همین رو تلاش می کردند تا وجهی عقلانی از دین را که به باور آنها سالیان سال در زیر آوار نقل گرایی اشعری مدفون مانده بود، بازسازی کنند. گروه نو معتزلیان متجدد، اما غالباً دل در گرو مدرنیته دارند، و غالباً گزاره های دینی را به سود مدرنیته تفسیر می کنند و هیچ ابایی از تحمیل مفاهیم مدرنیته بر سنت دینی ندارند.  

گوهر اصلی و بنیان اندیشه های نومعتزلیان عقل گرایی حداکثری یا به تعبیر برخی از اندیشوران عقل گرایی افراطی است. نو معتزله تلاش می کنند عقل را به مثابه ی مرجعی مستقل، در کنار نقل و نص بنشانند و حقیقت و سرشت دین را از زبانِ عقل توضیح دهند. نومعتزلیان بر این باوراند که نقش و تأثیر عقل برای شناخت آموزه های دینی اگر بیش از خود نقل نباشد، کمتر از آن نیست. از این رو، آنها با جریان «نقل گراییِ» صرف مخالف اند و بر این باوراند که «نقل گرایان» به حدی در رفتار خود راه افراط را پیموده اند که حتی «خبر واحد» را حجت شرعی می دانند و با این کار فهم از شریعت را به فضایی «آنارشیک» و هرج و مرج گونه تبدیل کرده اند و در این فضا در جستجوی امیال خود هستند، نه مقاصد شریعت. (26)

1)  گروه نو معتزله مجدد ( اقلیت ) :

همانطور که بیان شد این گروه از نومعتزله عقل را در کنار وحی ترویج نموده و عقل را بدون وحی، خطاکار و غیرمعتبر می دانند. این گروه عقل را قدسی و دینی دانسته و معتقدند که عقل محدودیت دارد و برای درک حقایق عالم به وحی نیازمندیم. برخی از آنها به استقلال عقل تأکید دارند و حسن و قبح را عقلی می دانند و معتقدند که حتی خود شارع هم تابع احکام عقل است و به عنوان یکی از عقلا از احکام عقل پیروی می کند.

2)نو معتزله متجدد (  اکثریت )  :

این گروه که پر طرفدارترین و با نفوذترین و شاید بتوان گفت اصلی ترین گروه نومعتزله هستند، عقل را کاملاً مستقل دانسته و مطلقاً هیچ منبع غیر عقلانی را قبول ندارند و به وحی به عنوان یک منبع معرفتی نمی نگرند. معتقدند که خود عقل است که حدود خود را تعیین می کند و دین نمی تواند برای عقل تعیین تکلیف کند. این نوع عقلانیت، رنگ هیچ نوع دینی را به خود نمی پذیرد و حتی می تواند منتقد دین باشد. عقل در این نگاه خود منبعیت مطلق دارد و خودش حکم صادر می کند.  رویکرد این گروه به عقل بسیار شبیه روی کرد عقلانیت مدرن غربی است؛ یعنی عقلی خودبنیاد و آزاد از هرگونه قید و تعلق. این افراد، کار اندیشمندان مسیحی بر روی متون مقدس خود را الگو قرار داده اند و این رویکرد مورد نقد بسیاری از اندیشمندان مسلمان، قرار گیرد.

این گروه در پی چاره جویی برای عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان، معتقدند که عقلانیت مدرن غرب می تواند باعث پیشرفت آنان شود. غالب افراد این جریان با پذیرش عقلانیت انتقادی(مدرن) و نیز پست مدرن، دچار نسبی گرایی نهفته در آنها گشته و لذا همه فهم ها از متون دینی را صحیح دانسته و قرائت خود از دین را نیز اگر چه ناصواب باشد، قرائتی صحیح تلقی می کنند. می توان گفت تمام افراد این جریان در نقد سنت اسلامی، قلم زده اند؛ اما از کسانی که در قالب پروژه هایی عمده به نقد عقل دینی و سنت پرداخته اند می توان به محمد ارکون«نقد عقل دینی»، عابد الجابری«نقد عقل عربی» و ابوزید «نقد گفتمان دینی» اشاره نمود.

این گروه، روشنفکران مسلمانی هستند که در راه حل خود برای تقابل سنت و مدرنتیه، از مبانی دینی به نفع مدرنیته دست برداشته، سعی بر ارائه تفسیر جدیدی از دین دارند.  تفسیر جدید آنها از دین نیز با روش های جدید غربی صورت می گیرد. شاید بتوان این گروه را برحسب این روش ها در سه دسته طبقه بندی کرد:

دسته اول: کسانی که به هرمنوتیک و نشانه شناسی و. . می پردازند؛ مانند نصر حامدابوزید که از نشانه شناسی، زبان شناسی و هرمنوتیک یا ارکون که از نشانه شناسی متأثر است.

دسته دوم: گروهی که از گفتمان فوکو متأثر و از تحلیل های تبار شناختی و تحلیل گفتمان سود می برند. شاید بتوان ارکون که خود شاگرد فوکو است را در این دسته قرار داد.

دسته سوم: کسانی که از هیدگر متأثرند؛ مانند عبدالرحمن بدوی که هیدگر جهان عرب لقب گرفته است. (27)

وجوه تشابه معتزله قدیم و نو معتزله متجدد :

1-   شباهت در عقل گرایی :

بیان شد که تفکر اعتزالی در واقع از همان ابتدا با نوعی تکیه بر عقل، سعی در تفسیر آموزه های دینی داشت .

جریان فکری نومعتزله نیز که در ابتدا با طلوع سیدجمال الدین و شاگردش محمد عبده یکی از راه های خروج از انحطاط مسلمین را باز گشت به عقل و عقلانیت اسلامی دانسته، در تبیین عقلی آموزه های اعتقادی اسلام، تلاش فراوان نمودند، گرچه عده ای برآنند که این جریان عقل گرایی در عالم اهل سنت تا حدودی از حالت اعتدال خارج و با افراط ها و انحرافاتی مواجه شد.

2-  شباهت در مقابله با شبهات سایر ادیان :

بیان شد که یکی از عوامل توسعه و بسط تفکر اعتزالی، تلاش برای پاسخ گویی به شبهات و سؤالاتی بود که اسلام در مواجهه با سایر ادیان و ملل با آن روبرو می شد. مذهب کلامی معتزله با شیوه عقلانی ای که داشت توانست در این راه توفیق هایی کسب نموده و برای شبهات مطروحه پاسخ فراهم آورد.

بررسی زمینه های پیدایش جریان فکری نومعتزله نیز در این زمینه، می توان به مشابهت های او با معتزله قدیم دست یافت. تاریخ نشان می دهد که تمدن اسلامی از حدود دو قرن پیش دچار تقابلی جدید و جدی با جهان غرب شده و این سؤال که چرا مسلمانان در مقایسه با غرب تا این اندازه دچار انحطاط و عقب ماندگی شده اند، ذهن بسیاری از متفکران اسلامی را به خود مشغول کرد. از سوی دیگر عده ای از مستشرقان مورد حمایت استعمار، مانند ارنست رنان ، با حمله به عقاید مسلمانان و مطرح نمودن شبهات و مسائلی، اسلام را مانع پیشرفت مسلمانان و دینی مخالف با علم و پیشرفت معرفی کردند.

در پاسخ به این شبهات، دو رویکرد در عالم اسلام پدید آمد.

الف ) برخی مانند سیداحمدخان هندی(1316-1232ق) تحت تأثیر جاذبه های صنعتی و مادی غرب، راه حل آشتی دین و مدرنیته و خروج مسلمانان از انحطاط را تأویل آموزه های اسلامی دانست. او در تفسیر ناتمام خود به نام «تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان» برخی مفاهیم چون ملک و جن و روح الامین و وحی و معجزات و بهشت و جهنم را بر مبنای پوزیتیویسم رایج در غرب تفسیر نمود.

ب )  جریان دیگری به مقاومت در برابر سیاست ها و تهاجمات استعمار غربی به اسلام و مسلمانان پرداخت. حرکت سیدجمال الدین(1314-1254ق) و محمدعبده(1323-1266ق) را از این دست باید دانست . سیدجمال الدین در مقاله ای با عنوان «تفسیر مفسر» و نیز کتاب معروفش با نام «الرد علی الدهریین» به نقد آراء سر سید احمدخان هندی و همچنین نقد و ابطال عقاید داروین و دیگرانی که با شبهه افکنی های خود باعث تشکیک در باورهای مسلمانان و تضعیف ایمان آنان می شدند، پرداخت. محمدعبده نیز به شبهاتی که هانوتو و فرح انطوان و ارنست رنان مسیحی بر علیه عقاید اسلامی مطرح کرده بودند، پاسخ داد و عقاید مسیحیان و اشتباهات کلیسا را به چالش کشید این جریانی است که هم اکنون نیز در قالب نومعتزله اعتدالی ادامه دارد. شاید بتوان محمد الغزالی(1917-1996)، محمد عماره و رمضان البوطی که در سال 2013 در حملات تکفیری ها به سوریه کشته شد، را از این قبیل دانست.

3-  شباهت در تلاش برای آشتی مذاهب اسلامی :

یکی از تلاش های متفکران معتزلی قدیم این بود که با برطرف نمودن اختلافات مذاهب مختلف اسلامی، رویکردی معتدل در عقاید و آموزه های دینی ایجاد نماید؛ رویکردی که از تفریط مرجئی و افراط خوارجی در امان بوده و از سویی مانع سوء استفاده برخی فرصت طلبان از آموزه هایی چون جبرگرایی در جامعه اسلامی شود. چنانکه می دانیم روحیه تکفیری خوارج از سویی و روحیه ظلم پذیری مرجئه و مجبره، هر یک به نحوی در انحطاط مسلمانان مؤثر بوده است. این نوع افراط و تفریط ها همواره در طول تاریخ وجود داشته و توفیق استعمار در استثمار و استضعاف مسلمانان، خود حاکی از این حقیقت است.

از حدود دو قرن پیش نیز کسانی پیدا شدند که این درد جوامع مسلمان را تشخیص داده و برای نجات امت اسلامی از این وضعیت، تلاش نمودند. اکثر نویسندگان، آغازگر این جریان را سیدجمال الدین اسدآبادی می دانند. مهمترین تأکیدات وی برای خروج مسلمین از انحطاط حول محور اتحاد مسلمین می گردد. از نظر وی اتحاد و همبستگی از مهمترین ارکان اسلام است که لزوم آن از بدیهیات است و نیازی به استاد یا کتابی برای تعلیم و ارشاد ندارد.  وی از مذهب و قوم خود نیز دم بر نیاورد و صلای وحدت مذاهب اسلامی را سر داد. اثر کار او نه تنها در شرح و طبع نهج البلاغه توسط شاگردش عبده، بلکه سال ها بعد در «جماعه التقریب بین المذاهب الاسلامیه» که توسط روشنفکران سنی و شیعه برپا و منجر به فتوای تاریخی شیخ شلتوت(1311-1383هـ..) در به رسمیت شناختن مذهب امامیه به عنوان مذهب پنجم اسلامی شد، دیده می شود.

4-  شباهت در فلسفه گرایی :

یکی دیگر از وجوه تشابه بین معتزله قدیم و نومعتزله فلسفه گرایی هر دو آنان است.

البته باید بدانیم در جریان شناسی نومعتزله جریانات عقل گرایی به سه دسته تقسیم می شوند : الف ) گروهی همچون سیدجمال الدین و شاگردان نزدیکتر وی مانند محمدعبده با فلسفه اسلامی به تبیین و پاسخگویی به مسائل می پردازند . ب ) برخی نیز مثل محمد ارکون و محمد عابدالجابری که جزو نومعتزله به معنای خاص هستند، با مبانی فلسفه غرب در پی تبیین آموزه های دینند. ج ) در این بین معدودی، از جمله سیدقطب، الکواکبی، طنطاوی و. .. علم گرا و مخالف فلسفه و کلامند.

5-   شباهت در اعتقاد به اصول خمسه :

معتزله به پنج اصل معتقد بودند : توحید، عدل، وعد و وعید، منزله بین المنزلتین، و امر به معروف و نهی از منکر . با گذاری در آثار نومعتزله می توان اذعان نمود که تقریباً آنان که به این بحث وارد شده اند، اجمالاً اصل توحید و عدل و فروعات آن را با تقریر معتزله می پذیرند.

با بررسی آثار نومعتزله می توان اذعان نمود که تنها آموزه ای که به صورت فراگیر، تقریباً در آثار تمامی نومعتزلیان به چشم می خورد مسأله «اختیار و آزادی انسان» است. برخی نومعتزله غرب گرا چنان با مبانی انسان شناختی غرب به تبیین آزادی انسان پرداخته اند که نتیجه آن چیزی جز امانیسم و اصالت انسان نیست.

6 -  شباهت در تقریب به شیعه :

به اعتراف احمد امین، معتزله در اکثر آراء کلامی خود به جز در مسأله امامت، شباهت بسیاری به آراء شیعه دارد. این قرابت به حدی است که سلفی های متعصب از آن به «تواخی» یعنی « برادری » تعبیر نموده اند.

این تمایل به ایجاد اتحاد با شیعه در میان برخی نومعتزله نیز به چشم می خورد. چنانکه گفتیم بعد از سیدجمال، شاگردش محمدعبده با مقدمه ای که بر نهج البلاغه نوشت، میزان اثرپذیری از استاد خویش را در تمایل به تفکر شیعی نشان داد. در ادامه این روند یکی از مهم ترین اتفاقات، فتوای تاریخی شیخ شلتوت(1310-1383ق) در جواز عمل یک سنی بر مبنای فقه شیعی است. نامه نگاری های وی با آیت الله بروجردی و نظر سایر علمای الازهر از جمله محمدالغزالی در مورد این فتوا، خواندنی است. همچنین اقبال متفکران عرب مثل حسن حنفی به اندیشه های دکتر شریعتی در همین راستا باید دانست .

البته در بین نومعتزله کسانی نیز هستند که عقاید شیعه را زیر سؤال برده و با آن دشمنی کرده اند. مثلاً نگارش کتابی تحت عنوان «الفتنه الکبری علی و بنوه» توسط طه حسین از نمونه هایی است که می توان به آن اشاره نمود. تمایلات وهابی گری رشیدرضا، سیداحمدخان هندی و شاه ولی الله دهلوی نیز در این راستا قابل اشاره است. اما این تفکر در بین نومعتزله مصر عمومیت ندارد. (28 )

وجوه تمایز معتزله قدیم و نو معتزله متجدد :

1-اعتقاد به  تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ عصر نزول

نومعتزليان به تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ عصر نزول معتقدند. براي نمونه، شيخ‌محمد عبده درمورد داستان‌هاي قرآني چنين مي‌گويد :

گاهي در داستان‌هاي قرآن، تعبيرات رايج در ميان مخاطبين يا منسوب به آنها آورده مي‌شود؛ اگرچه درواقع، آن اعتقاد و تعبير صحيح نيست؛ مانند اين فراز از آيه: «كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَس‏ ».

يا حسن حنفي درمورد فرشته و شيطان مي‌گويد: «فرشته و شيطان، دو صورت مجازي براي ترغيب و ترهيب و آماده ساختن نفس براي انجام دادن اوامر و ترک منهيات هستند؛ به‌ويژه وقتي بدانيم اينها در فرهنگ عامه پيش از نزول وحي، حضور داشته اند ».

دکتر سروش نيز به زبان عربي بودن قرآن را دليل تأثيرپذيري وحي قرآني از فرهنگ عصر نزول معرفي مي‌کند: «وحي پيامبر به زبان عربي است و زبان عربي، آينه و برآيند فرهنگ و تجربه جمعي قوم عرب است .

لازمة تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ عصر نزول اين است که در عرضیات قرآن و نه در ذاتیات آن خطا راه دارد . اما معتزليان قديم، وجود خطا در قرآن را انکار مي‌کنند؛ زيرا قرآن را کلا کلام خداوند مي‌دانند و معتقدند که در کلام خداوند، به هیچ وجه خبر اشتباه وجود ندارد؛. بنابراين با در نظر گرفتن عدم اعتقاد معتزله به اشتباه پذيري قرآن حتی در عرضیات مي‌توان گفت که آنها ، تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ عصر نزول را نمي‌پذيرند.

 2-تاريخمندي بسياري از احکام اسلامي :

از مهم‌ترين ديدگاه‌هايي که در ميان نومعتزليان رايج است، اعتقاد به تاريخمندي بسياري از احکام اسلامي است. به باور آنها اين آموزه‌ها متناسب با شرايط زماني و مکاني عصر نزول بوده است؛ ازاين‌رو معتقدند که اين آموزه‌ها امروزه اعتباري ندارد. براي نمونه، عبدالکريم سروش- از نومعتزليان ايران- دربارة تاريخمند بودن احکام اسلامي چنين مي‌گويد: «تمام احكام فقهى اسلام، موقت‏اند و متعلق به جامعه پيامبر و جوامعى شبيه به آن جامعه هستند؛ مگر اينكه خلافش ثابت بشود ».

برخي از نومعتزليان (مانند فضل الرحمن) دليل تاريخمند بودن احکام قرآن را تغيير و تحولاتي مي‌دانند که در جوامع بشري واقع شده است؛ ازاين‌رو معتقدند که بايد آن‌ احکام را عرضياتي دانست که امروزه عمل کردن به آنها نه‌تنها لازم نيست، بلکه بر خلاف اهداف اسلام است:

اصرار بر به اجرا درآوردن تحت‌اللفظي احکام قرآن، بستن چشم خود بر روي تغييرات اجتماعي است که تاکنون رخ داده و يا در حال حاضر نيز به‌طور آشکار در مقابل چشم ما در حال رخ دادن است و اين به‌منزله به شکست رساندن مقاصد ارزشي – اجتماعي و اهداف قرآني است.

در مقابل، معتزليان قدیم نه‌تنها احکام قرآن را تاريخمند نمي‌شمارند، بلکه به سبب اينکه عقل را فقط قادر به درک برخي احکام مي‌دانند و به ناتواني عقل در دستيابي به تکاليف سمعي اعتقاد دارند،

 3-تمایز در نوع عقل گرایی :

چنانکه گفته شد عقل گرایی یکی از وجوه تشابه معتزله قدیم و نومعتزله است؛ اما نباید از تمایزات آن ها در همین مورد نیز غافل بود. در نوع عقل گرایی معتزله و نومعتزله به معنای خاص، تفاوت های اساسی وجود دارد که به اختصار بیان می شود:

الف ) تفاوت در نوع عقل گرایی :

معتزله اگر چه گه گاه به تأویل نصوص بر اساس فهم خود دست می زدند، ولی در تبیین عقاید خود ملتزم به تعالیم شرع مقدس بودند؛ اما نومعتزله چنین التزامی به دین ندارند و پیرو عقل صرف هستند؛ گرچه، مخالف آموزه های دین باشد. احمدامین معتقد است بعد از اینکه جایگاه معتزله در دوران محنت، تضعیف گردید، مسلمانان حدود هزار سال زیر سایه محافظه کاران قرار گرفتند تا اینکه نهضتی آغاز گردید که رنگ و بوی اعتزال داشت. وی ایمان به سلطه عقل و آزادی اراده و نیز آزادی جدل و بحث و مناظره و بسیاری دیگر از تعالیم معتزله را مشترک بین معتزله و نومعتزله می داند و می گوید: «تنها جهت افتراق بین تعالیم معتزله و نومعتزله این است که آموزه های معتزله در مورد این وجوه مشترک، بر اساس دین بود اما آموزه های نومعتزله بر اساس عقل صرف؛. ... بنابراین این مبادی نزد معتزله ارتباط کامل به دین داشت اما در نومعتزله نه تنها ارتباط با دین وجود ندارد بلکه در بسیاری از موارد خروج از دین است. اساساً می توان گفت که هویت عقلانی این گروه را عقلانیت مدرن و پست مدرن ساخته که اختلاف ماهیتی با عقلانیت معتزله قدیم دارد.

ب ) تفاوت در مبانی عقلی :

 نهایت استفاده ای که معتزلیان در آن دوران برای تبیین آموزه های خود از فلسفه بردند، بر مبنای فلسفه ارسطو و افلاطون و. .. بود که توحیدی و الهی هستند. اما نومعتزله( متجدد )، با مسائل جدیدی در دوران مدرنیته روبرو شده اند که برای پاسخ به آن ها چاره ای جز استفاده از مبانی عقلی مدرنیته، نمی بینند. استفاده از این مبانی برای تبیین آموزه های دینی در جهت رفع چالش سنت و مدرنیته، نتایجی غیر از تعالیم اصیل اسلام به دست خواهد داد. به عبارت دیگر؛ استفاده از اندیشه های امثال کانت، دکارت، پوپر، فوکو، گادامر، هیدگر و. ..که برای حل مشکلات مسیحیتِ تحریف شده تلاش می کردند در جهت تبیین عقاید مسلمانان، نتیجه ای جز اسلام تحریف شده در پی نخواهد داشت.

ج ) تفاوت در لوازم عقل گرایی :

 معتزله با توجه به نوع عقل گرایی خود، از تعالیم اسلام اصیل دور نشدند؛ اما نوع عقل گرایی افراطی برخی نومعتزله آنها را بر آن داشت تا به لوازمی ملتزم شوند که با اصول اساسی اسلام سازگاری ندارد. از جمله لوازم باطلی که بر نوع عقل گرایی نومعتزله خاص مترتب شده است می توان به مواردی همچون: ارائه تفسیر غلط از ماهیت وحی، اشتباه در تفسیر خاتمیت، اعتقاد به تاریخ مندی دین، به کارگیری اصول هرمنوتیکی در فهم قرآن و التزام به نظریه تعدد قرائت ها، اعتقاد به پلورالیسم دینی، نقد و انکار حکومت دینی، نگاه منتقدانه به فقه، باور به تساوی و تشابه حقوق زن و مرد و حداقل پنداری قلمرو دین اشاره نمود.

4-تفاوت داشتن در اصلاح طلبی :

یکی دیگر از تفاوت هایی که می توان بین معتزله و نومعتزله ذکر نمود، رویکرد اصلاح طلبی آنان است. از دو قرن اخیر متفکران در رویارویی با عقب ماندگی اغلب ملل اسلامی، و سلطه کشورهای استعمارگر بر آنان، راه چاره را در اصلاح دیده و برای آن راه کارهایی ارائه می کنند. رویکردهای متفاوت در ارائه راه حل برای خروج از انحطاط و اصلاح جوامع اسلامی، نومعتزله را به دو قسم تقسیم می کند. گروهی چون سیدجمال و تا حدودی شاگردش محمدعبده، ابن عاشور، شیخ شلتوت، محمدالغزالی، سیدقطب و. .. ضمن پایبندی به اصول اسلامی، زندگی دین مدارنه را قابل تطبیق با شرایط مدرنیته دیده و اسلام را پاسخگوی شرایط جدید می دانند؛ اما در مقابل کسانی چون سیداحمدخان هندی تحت تأثیر شدید پیشرفت های غرب به تأویل آموزه های دین اسلام پرداخته و خروج از انحطاط را در نزدیک شدن به سبک زندگی غربی می دانند. این دو رویکرد در پاسخ به سؤال بزرگ از «سازگاری اسلام و مدرنیته» هم اکنون نیز در بین جریان نو اعتزال مشاهده می شود. به تعبیر دیگر، برخی از نومعتزله راه اصلاح را در اصلاح دینداری دانسته و عمل نکردن به آموزه های اصیل و مقتضای عقلانیت اسلامی را علت انحطاط مسلمانان می دانند و گروه دوم راه اصلاح را در اصلاح خودِ دین و آموزه های اصیل اسلامی دانسته و عقلانیت را در تأویل و تقریب این آموزه ها به دنیای غرب می دانند.

 5-اختلاف منظر در علم گرایی :

یکی دیگر از اختلاف منظرهایی که می توان بین معتزله قدیم و نومعتزله یافت، نوع رویکرد آنان به قرآن کریم است. در بین برخی از نومعتزله در اثر شرایط زمانی و پیشرفت های علمی، نگاه های جدیدی در تعامل با قرآن مطرح شده است؛ چرا که آگاهی از پیشرفت و اقتدار غرب، جوامع اسلامی را متوجه عقب افتادگی و کاستی های خود ساخت و منادیان اصلاح را برای برقراری سازگاری بین دین و مدرنیته بر آن داشت که رویکرد علمی را در تفسیر آیات قرآن مورد توجه قرار دهند. «بهره گیری از دانش های روز در تفسیر قرآن کریم امری بی سابقه نبوده؛ اما تبدیل آن به یک جریان تفسیری با آغاز دوره جدید شکوفایی و تجدد حیات اسلام که کم و بیش با ظهور جمال الدین اسدآبادی شناخته می شود، پایه ریزی شد.  تفسیر ی مثل «تفسیرالقرآن و هوالهدی و الفرقان» از سیداحمدخان هندی، تفسیری پوزیتیویستی از آیات قرآن کریم ارائه داد. رگه هایی از علم گرایی در تفسیر«فی ظلال القرآن» از سیدقطب و تفسیر «التحریر و التنویر» از ابن عاشور نیز به چشم می خورد. (29)

نو معتزلیان شاخص عرب :

امین الخولی(1313-1386ق )

در واقع می توان گفت آغاز اوج گیری نومعتزله غرب گرای از امین الخولی مصری است. او سفرهایی به روم و برلین داشته و به زبان های آلمانی و ایتالیایی آشنا بوده است. بیشترین دغدغه او ادبی و تفسیری بود. «مناهج التجدید فی النحو و البلاغه و التفسیر» و همچنین «مناهج القرآن» از آثار اوست. او که خود از شاگردان با واسطه محمدعبده است، شاگردی به نام محمداحمد خلف الله داشت که راه او را ادامه داد. می توان مدعی شد که اولین جرقه های نگاه تاریخی به دین در میان نومعتزله از تفسیر ادبی امین الخولی آغاز گردید.  (30)

محمد احمد خلف الله (1916-1988 م)

 از دانشکده ادبیات دانشگاه الأزهر قاهره فارغ التحصیل شد. از جمله استادان او در این دانشگاه، طه حسین، مصطفی عبدالرزاق و احمد امین بودند. امین الخولی بعنوان استاد تفسیر نیز تأثیر بسیار زیادی بر افکار او داشته، به طوری که از او خواست تا رساله دکترای خود با عنوان «الفن القصصی فی القرآن الکریم» را با او بگذراند. از گرایشات خاصی که خلف الله در این کتاب درباره قصه های قرآنی دارد و آنها را به گونه ای اسطوره ای توصیف می کند، چنین بر می آید که گرایشات اعتزالی او به قوت باقی است.

البته این رساله مورد اعتراض الأزهر قرار گرفت و از او خواستند تا رساله ای دیگر ارائه دهد ولی این امر مانع چاپ این کتاب در سال 1935 توسط وی نگردید و این اثر چندین بار تجدید چاپ شد. (31 )

نصر حامدابوزید(1943-2010 م )

نصر حامدابوزید در کتاب «نقدالخطاب الدینی» متأثر از تفکر پست مدرن به نقد سنت اسلامی همت گماشت و با استفاده از زبان شناسی و هرمنوتیک، بین قرآن و فرهنگ زمانه، دیالوگ برقرار کرد و بدین ترتیب راه را برای اثبات تاریخ مندی قرآن کریم و دین مبین اسلام هموار نمود. طببیعی است که وی بر اساس این مبانی در تقابل سنت با مدرنیته، سنت را بدلیل گذشتن تاریخ انقضایش کنار نهد و به دنبال ارائه تفسیر جدیدی از دین باشد. در ایران نیز افرادی مثل دکتر سروش و محمد مجتهد شبستری در آثار خود به شدت متأثر از ابوزید هستند. ابوزید معروف ترین فرد از این گروه در ایران است. (32)

حسن حنفی(1935 م )

متفکر اصلاح طلب و استاد فلسفه در 1935 در مصر زاده شد.دغدغه خاطر اصلی حنفی بازگشت به سنت و میراث اسلامی در پرتو بازسازی و نوسازی علوم اسلامی است و در صدد است تا با این کار علوم کهن اسلامی را مطابق اقتضائات دوران جدید بسازد. و استقلال و هویت اسلامی را در برابر غرب اعلام کند. او نام سنت و نوسازی (التراث و التجدید) را بر پروژه خود می نهد و سه جبهه برای آن قائل می شود: 1 بازسازی سنت کهن 2 بازاندیشی در بنیان اندیشه غربی 3 نظریه پردازی مستقیم در خصوص واقعیت های خارجی امت عرب مسلمان.

در میان سه جریان فکری رایج در مصر که عبارتند از: راست دینی (غیر دولتی)، چپ اسلامی و چپ سکولار، وی نماینده چپ اسلامی است. لیکن خود معتقد است که از ابتدا در نامگذاری این جریان که مربوطه به اوست اشتباه رخ داده است و خود نام «التراث و التجدید» (سنت و نوسازی) را روی این جریان می گذارد. «اسم این جریان در سطح علمی و نزد خواص التراث و التجدید است و در سطح مردم و نزد عوام الیسار الاسلامی ».

چپ اسلامی تریبونی است که سنت و نوسازی در آن کارکردهای سیاسی اش را در جهت بسیج توده ها منعکس می کند.» دلیل اینکه وی به این دلیل نام سنت و نوسازی را برگزیده است که می خواهد در پرتو سنت و میراث اسلامی به بازسازی و نوسازی علوم اسلامی بپردازد. در مورد زمان شکل گیری این جریان چنین می گوید: «چپ اسلامی در 1980 بعد از انقلاب اسلامی در ایران (1979) و بعد از بیشتر شدن اطمینان به توانایی های انقلاب اسلامی و کمی قبل از حادثه تریبون در مصر بوجود آمد.» .

او چپ اسلامی را نتیجه حتمی پیروزی بزرگ انقلاب اسلامی در ایران می داند که چگونه ملت توانست در مقابل تمام قوای رژیم مستبد شاه ایستاده و با نیروی «الله اکبر قاصم الجبارین» و با شعار «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً» پیروز شود . در نهایت در مورد این جریان می گوید: «چپ اسلامی هم چنین تحول اصلاح دینی است که در دویست سال اخیر آغاز کرده ایم و فقط در سطح مقابله و برخورد با مخاطرات زمان یعنی استعمار و سرمایه داری و ... نیست، آن طور که نزد افغانی بوده؛ بلکه علاوه بر آن در سطح اعاده بنای فکر دینی و اصلاح آن نیز می باشد. و برای اولین بار بعد از ابن رشد در فلسفه و معتزله در اصول دین و شاطبی در اصول فقه و ابن خلدون در تاریخ و ابن تیمیه در فقه، به بازسازی صیاغ فکر دینی پرداخته ایم و این کار را با دوری جستن از اشاعره که تفکر رسمی (در مصر) و رایجی که آمیخته با تصوف هم هست، آغاز کرده ایم و به معتزله نزدیک شده ایم؛ همچون محمد عبده که معتقد است عقل قادر بر ادراک است و به استقلال اراده در رفتار و سلوک آدمی ایمان داشته و انسان را با عقلش قادر بر شناخت معرفت و با اراده اش قادر بر انجام افعال خود می داند. لذا چپ اسلامی موافق با اصول خمسه معتزله آراء خود را شکل می دهد.» ( 33)

نومعتزليان شاخص ايران :

عبدالکریم سروش ( 1324 ش )

از برجسته‌ترين روشن‌فکران ايراني است که خود را نومعتزلي مي‌نامد. به باور او، بازخواني، بازانديشي و نوكردن آرا و انديشه‌هاي معتزله و انتقاد از آنها مي‌تواند به دستاوردهاي تازه‌اي منتهي شود. ازاين‌رو وي تمام جهان اسلام را نيازمند تجديد تجربه اعتزال مي‌داند و به توجه به ميراث معتزله و بهره‌مندي از آن دعوت مي‌کند.

سروش، علاقه خود به مکتب معتزله را به اين دليل مي‌داند که آنها عقل مستقل از وحي را مطرح کرده و در چگونگي رابطه اين دو امر مستقل (عقل و وحي ) تأمل كردند.  درحقيقت دکتر سروش با مطرح کردن معتزله و رويکرد عقلاني و آراي آنها به دنبال اين است که ديدگاه‌هاي خود را داراي خاستگاهي در کلام اسلامي معرفي کند و از غرابت آراي خويش در جامعه اسلامي بکاهد؛ به همين جهت برخي از نظريات خود را مطرح کرده و آنها را به معتزله نسبت مي‌دهد. براي نمونه، درمورد اخلاق مستقل از وحي چنين مي‌گويد:

اين استقلال عقل اخلاقي از وحي براي من بسيار مهم بود ... اينكه ارزش‌هاي اخلاقي چگونه كشف مي‌شوند - آيا عقل آنها را كشف مي‌كند يا وحي آنها را به ما مي‌آموزاند- ... من مانند معتزله معتقدم كه عقل آدمي آنها را به بداهت كشف مي‌كند و لذا مي‌تواند يك اخلاق مستقل از وحي بنا بكند.

درموردي ديگر، او پس از اينکه قرآن را محصولي بشري و خطاپذير معرفي مي‌کند، براي دفاع از نظريه خود ادعا مي‌کند که بسياري از ديدگا‌ه‌هاي من ريشه در انديشه سده‌هاي مياني اسلام دارد؛ سپس معتزله را در اعتقاد به اين نظريه، هم‌‌عقيده با خود معرفي کرده، مي‌گويد: «باور به اين نيز که قرآن يک محصول بشري و بالقوه خطاپذير است، در عقايد معتزله دال بر مخلوق بودن قرآن به‌طور تلويحي آمده است ».

علاوه‌ براين دکتر سروش تأکيد دارد که آراي او (نظير حقانيت فهم تأويلي قرآن، تأکيد بر اختيار انسان به‌ويژه حق انسان در اختيار دين، فهم دين با استفاده از خرد برون‌ديني و تأويل دين درمورد تعارض فهم ديني با خرد برون‌ديني، عدم وجود قرائت رسمي از دين و تأکيد بر وجود قرائت‌هاي گوناگون از دين) همگي متعلق به مکتب اعتزالي است. (34 )

محمد مجتهد شبستري ( 1315 ش )

او اگر چه برخلاف دکتر سروش خود را نومعتزلي نخوانده؛ اما از شواهد نومعتزلي بودن شبستري ادعاي نصر حامد ابوزيد است که او با شبستري ديدگاه‌هاي يک‌ساني دارد و هيچ‌گونه اختلاف نظري با هم ندارند.  

شبستري، خاستگاه جريان نوانديشي ديني را معتزله معرفي مي‌کند و معتقد است که سه معيار خردپذيري، حسن اخلاقي داشتن و مفيد بودن که جريان نوانديشي ديني براي فهم و تفسير قرآن و سنت و تعيين عقايد و اخلاق و احكام شرعي از آنها استفاده مي‌کند، ريشه در ديدگاه‌هاي معتزليان دارد؛ زيرا آنان به مسئله خردپذير بودن عقايد ديني، حسن اخلاقي داشتن ارزش‌هاي ديني و مفيد و مضر بودن فتواهاي ديني توجه كرده‌اند شبستري با رويکرد نواعتزالي، نظريات چالش‌انگيزي را مطرح کرده که مي‌توان از دو نظرية تاريخمند بودن قرآن و تأثيرپذيري آن از فرهنگ عصر نزول نام بردکه بسياري از نومعتزليان به آنها معتقدند.( 35)

 

 نتیجه و سخن پایانی  :

 

معتزله قدیم به عنوان یک مکتب فکری و نه صرفا فرقه کلامی ظهور کرد و تا حدودی موجب پیشرفت اسلام شد . اما می توان گفت روش و منش ایشان متاسفانه به مذاق و مزاج فقها که توده جامعه سنتی هم پیرو و مقلد ایشان بودند چندان خوش نیامد و البته شاید بتوان اضافه کرد که تاکید معتزله بر علم و معرفت و امور انتزاعی و غفلت از اراده و عمل نیز از اسباب مهجوریت آن و در نتیجه ادغام آن در تشیع و یا پیوستن آن به فلسفه فیلسوفان مسلمان چون فارابی و ابن سینا شد . گرچه اتحاد معتزله قدیم با ارباب قدرت در عهد مامون و اتفاقاتی که در دوره مشهور به محنه خلق قرآن افتاد و بی رحمی معتزله که برخلاف شعار آزادی انسان و اختیار ایشان بود در منزوی شدن معتزلیان موثر بود . ( چه بسا بتوان فهمید که هر اندیشه ای به قدرت دست یابد استبداد و انحصار طلبی پیشه می کند  ). در دوران جدید ، نو معتزله بر اثر نیازهای زمان که از خارج به جامعه اسلامی تحمیل شده بود ، به وجود آمد . ( نکته مهم این است که نو معتزله نه بر اساس احساس نیاز درونی برای پیشبرد و تحرک و تکامل درون زای جامعه اسلامی و نجات آن از وضع موجود و حرکت به سوی وضع بهتر شکل نگرفت ) . به هر روی تولد دوباره معتزله را باید به فال نیک گرفت چرا که آنها به انتقاد و عیب گیری از سنت سفت و سخت شده سلف صالح  می پردازند و جهت پیشبرد مادی جامعه کمک مهمی می کنند اما آنچه در جریان نو معتزله به ویژه شاخه متجدد که گروه اصلی و اکثریت است کمرنگ است انتقاد و عیب گیری ایشان از مدرنیته است . جای خوشحالی است که معتزله سنت سنگ شده گذشته را نقد می کند اما جای تاسف است که نقد کمتری به مدرنیته می کند و بحران های مدرنیته و جوامع مدرن را نادیده می گیرد و نسبت به آن اغماض می کند.

به هر روی به نظر می رسد معتزله جدید برای شکل دهی به تمدن مدرن اسلام و ایران ابتدا باید به طراحی یک موتور پیش برنده و یا یک لوکوموتیو برای حرکت و تکاپوی قطار جوامع اسلامی بپردازد . چرا که تمدن های غیر غربی همگی و از جمله تمدن ایران هخامنشی و تمدن اسلام و ایران که نخستین و سومین تمدن بزرگ و دامنه دار غیر غربی بودند تا به حال هر چه حرکت و تکاپو کردند با آویزان شدن به لوکوموتیو تمدن غربی ، حال چه تمدن یونان و روم باستان و چه تمدن غرب مدرن ، که دومین و چهارمین تمدن های بزرگ و دامنه دار جهان بوده است . اما اگر می خواهیم از این به بعد با لوکوموتیو و موتور خود جلو برویم باید چنین موتور محرکه ای طراحی شود . به نظر می رسد این نیروی محرکه چیزی نیست جز " عقلانیت آزاد در استقرای دانش در قرآن تکوین و یافتن معادل آن در قرآن تدوین " . ( البته در صورت تناقض میان این دو ، اولویت با قرآن تکوین است که همان فعل خداست چرا که ما بی واسطه با آن مرتبطیم در حالیکه قرآن تدوین و قول خدا با واسطه به دست ما رسیده است ). دلیل اینکه ما این معنا را موتور محرک تمدن مدرن اسلام و ایران می دانیم این است که بنیادین ترین نیروی موجود در انسان عبارت است از : " اراده ایجادنمایی در چارچوب برقراری رابطه با دیگری که معطوف به تشخص شاکله فردی " است . بنابراین طبیعی است که برای برآوردن و ارضای این نیرو باید امکان ایجاد نمایی هر فردی در همه امور عالم که البته در چارچوب روابط با دیگران ، اعم از کسان یا چیزها ، می باشد و معطوف به تشخص شاکله می باشد صورت گیرد . ( توضیح بیشتر این بحث مجالی جدا و مجزا می طلبد ) البته علاوه بر این باید برای پیشبرد و تکامل درون زا جوامع اسلامی و حرکت خود کفایانه برای تشکیل تمدن مدرن اسلام و ایران یا همان تمدن اشراق از دو سویه به نقد و عیب گیری بپردازد . یکی در فروع دیانت به نقد و عیب گیری نسبت به سنت سلف صالح بپردازد و دیگری در اصول اساسی اسلامی و حتی مشترکات ادیان ابراهیمی به نقد و عیب گیری نسبت به مدرنیته و تجدد غربی بپردازد . باشد که با این رویکرد و انتقاد دو سویه ضمن پیشرفت مادی از تکرار اشتباهات غرب و دچار شدن به دو مهلکه دنیای مدرن یعنی نیهیلیسم و پوچ انگاری و بحران معنا در درجه اول و ولنگاری و بی بندوباری اخلاقی و سقوط در نفسانیات در درجه دوم جلوگیری به عمل آورد و البته فقها هم نباید با متکلمان نو معتزله چونان رفتاری که با متکلمان معتزله قدیم کردند ، دوباره تکرار کنند و موجبات انحطاط و اضمحلال تمدن اسلامی را ایجاد کنند بلکه باید با واقع بینی به استقبال سخنان آنان روند و اگر نقد هم می کنند با توجه به اقتضاآت زمان جدید باشد .

در پایان این را هم اضافه کنیم در کنار متکلمان نو معتزلی امروز ما به فیلسوفان بسیار احتیاج داریم و حقیقتا جای فلاسفه مستقل الفکر در تمدن اسلامی بسیار خالی است و البته امیدواریم که کشورهای اسلامی ، چه عرب و چه ایرانی و ترک و مالایی و ... بیش از پیش به هم نزدیک شوند چرا که یک کشور به تنهایی نمی تواند تمدن ساز باشد و چنانکه در تمدن اسلام و ایران متقدم و یا در تمدن غرب مدرن می بینیم باید مجموعه ای از کشورها با هم یاری و هم افزایی یکدیگر ایجاد تمدن نمایند ) به هر حال ان شاء الله جوامع اسلامی حال که دیرهنگام به حد پیشرفت مادی غرب رسیده اند حداقل کم اشکال تر و کم اشتباه تر بدان تکامل مادی برسند .


  پی نوشت ها :

1-هاشمی عباسی ، مصطفی بن خالقداد ( 1373 ) توضیح الملل ترجمه الملل و النحل ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی . با تحقیق و تصحیح سید محمد رضا جلالی نایینی . جلد اول . تهران : انتشارات اقبال .صفحه 67

سبحانی، جعفر (1373)، «فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی» جلد 4 ، قم : انتشارات توحید.2-
 3-یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین (1380)، «نگاهی نو به دیدگاه معتزله»، نشریه معرفت 51 : 38-44.

4- مقاله " ایران و تفکر اعتزالی " منتشر شده در سایت دائره المعارف طهور .

5-همان

-6- ویکی فرقه . دانشنامه فرق اسلامی بر پایه کتاب فرهنگ جامع فرق اسلامی اثر سید حسن خمینی 7-بغدادی ، ابومنصور عبدالقاهر ( 1358 ) ترجمه الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام . بخامه و اهتمام محمد جواد مشکور . بی جا : انتشارات اشراقی . صفحه 72

8-ویکی فقه

9-ویکی پدیای فارسی ( با دخل و تصرف )

10-ویکی فقه
11- مطهری، مرتضی (1379)، «آشنایی با علوم اسلامی (2)»، کلام –عرفان –حکمت علمی. قم : انتشارات صدرا؛ ص 30.
12- هاشمی عباسی ، مصطفی بن خالقداد ( 1373 ) توضیح الملل ترجمه الملل و النحل ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی . با تحقیق و تصحیح سید محمد رضا جلالی نایینی . جلد اول . تهران : انتشارات اقبال .صفحه67و 68

13-  حلبی، علی اصغر (1373)، «تاریخ علم کلام در ایران و جهان اسلام»، تهران : انتشارات اساطیر؛ ص 75.
14- برنجکار ، رضا ( 1378 ) آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی . قم : موسسه فرهنگی طه . ص 114 .

15-مطهری، آشنایی با علوم اسلامی (2)؛ ص 47.
16- همان؛ ص 47.
17- سبحانی، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، جلد 4؛ ص 239.
18- همان؛ ص 238.
19- موحد ابطحی ، سید محمد تقی ( 1389 ) " اراده‌گرايي، به مثابه مبنايي براي علم ديني در نظرية فرهنگستان علوم اسلامي"در مجله معرفت کلامی . سال اول ، شماره چهارم ، زمستان 1389.

 صص 179 ـ208

20-  صفا ، ذبیح الله (1374 ) تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم . مجلد اول . تهران : انتشارات دانشگاه تهران ؛ ص 143 .

21 – همان . ص 143 .

22– همان . ص 143 .

23-  مقاله " جریان شناسی نو معتزله " نوشته جواد گلی و حسن یوسفیان . منتشر شده در شماره سوم مجله معرفت کلامی . پاییز 1389 . صص 115 – 142 ( منتشر شده در سایت سامانه نشریات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی )

24- همان . صص 115 – 142

25 – همان . صص 115 – 142 

26- مقاله " تعریف و خاستگاه جریان نو معتزله " نوشته سید یحیی موسوی . منتشر شده در سایت پژوهشکده امام رضا علیه السلام جامعه المصطفی مشهد.

27-مقاله " جریان شناسی نو معتزله "  نوشته سعید متقی فر . مجله معارف اسفندماه 1393 شماره 107 (  منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی حوزه )

28-مطالب بخش شباهتها برگرفته از :  مقاله " مقایسه اعتزال قدیم و جدید " مجله معارف . اسفندماه سال 1393 . شماره 107 . ( منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی حوزه ) .

29-مطالب بخش تمایزها برگرفته از :  همان .

30- مقاله " جریان شناسی نو معتزله "  نوشته سعید متقی فر . مجله معارف اسفندماه 1393 شماره 107 (  منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی حوزه )

31- مقاله " معرفی معتزلیان معاصر {1} نوشته سعیده غروی . مجله مشکوه النور . شماره 24و 25 ( منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی حوزه . تاریخ انتشار 22/10/1387 )

32- مقاله " جریان شناسی نو معتزله "  نوشته سعید متقی فر . مجله معارف اسفندماه 1393 شماره 107 (  منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی حوزه )  

33- مقاله " معرفی معتزلیان معاصر {1} نوشته سعیده غروی . مجله مشکوه النور . شماره 24و 25 ( منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی حوزه . تاریخ انتشار 22/10/1387 )

34-مقاله " جریان شناسی نو معتزله " نوشته جواد گلی و حسن یوسفیان . منتشر شده در شماره سوم مجله معرفت کلامی . پاییز 1389 . صص 115 – 142 ( منتشر شده در سایت سامانه نشریات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی )

35-همان

فهرست منابع :

1-برنجکار ، رضا ( 1378 ) آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی . قم : موسسه فرهنگی طه .

2-بغدادی ، ابومنصور عبدالقاهر ( 1358 ) ترجمه الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام . بخامه و اهتمام محمد جواد مشکور . بی جا : انتشارات اشراقی.

3-حلبی، علی اصغر (1373)، «تاریخ علم کلام در ایران و جهان اسلام»، تهران : انتشارات اساطیر

4-سبحانی، جعفر (1373)، «فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی» جلد 4 ، قم : انتشارات توحید

5-صفا ، ذبیح الله (1374 ) تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم . مجلد اول . تهران : انتشارات دانشگاه تهران

6-غروی ، سعیده (1387 ) مقاله " معرفی معتزلیان معاصر {1} مجله مشکوه النور . شماره 24و 25 ( منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی حوزه )

7-گلی ، جواد و حسن یوسفیان (1389 )  مقاله " جریان شناسی نو معتزله ". منتشر شده در شماره سوم مجله معرفت کلامی . صص 115 – 142 ( منتشر شده در سایت سامانه نشریات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی )

8-متقی فر ، سعید ( 1393 ) مقاله " جریان شناسی نو معتزله "  . مجله معارف شماره 107 (  منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی حوزه )

9-مطهری، مرتضی (1379)، «آشنایی با علوم اسلامی (2)»، کلام –عرفان –حکمت علمی. قم : انتشارات صدرا

10-مقاله " ایران و تفکر اعتزالی " منتشر شده در سایت دائره المعارف طهور .

11-مقاله " مقایسه اعتزال قدیم و جدید " مجله معارف . اسفندماه سال 1393 . شماره 107 . ( منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی حوزه )

12-موحد ابطحی ، سید محمد تقی ( 1389 ) " اراده‌گرايي، به مثابه مبنايي براي علم ديني در نظرية فرهنگستان علوم اسلامي"در مجله معرفت کلامی سال اول ، شماره چهارم.

13-موسوی ، سید یحیی ( بی تا ) مقاله " تعریف و خاستگاه جریان نو معتزله " منتشر شده در سایت پژوهشکده امام رضا علیه السلام جامعه المصطفی مشهد.

14-ویکی پدیای فارسی

15-ویکی فرقه . دانشنامه فرق اسلامی بر پایه کتاب فرهنگ جامع فرق اسلامی اثر سید حسن خمینی

16-ویکی فقه

17-هاشمی عباسی ، مصطفی بن خالقداد ( 1373 ) توضیح الملل ترجمه الملل و النحل ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی . با تحقیق و تصحیح سید محمد رضا جلالی نایینی . جلد اول . تهران : انتشارات اقبال ..

 18-یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین (1380)، مقاله «نگاهی نو به دیدگاه معتزله»، نشریه معرفت. شماره 51 .

 

 

بسمه تعالی

57-ناله ای بر نابودی ِ بی نوا دختران افغان

رضا مهریزی

 قتل و عام دخترکان افغان در غرب کابل در 18 اردیبهشت 1400 صورت گرفت  ، دهها دخترک بی نوا و مظلوم که در آستانه مدرسه شان کشتار شدند و نابود گشتند و داغشان بر دل خانواده هایشان گذاشته شد  . بعدا از آن چندین انفجار در نمازهای جمعه شیعیان صورت گرفت و دهها نمازگزار در حال عبادت خدا توسط مجاهدان خدا سلاخی شدند براستی گناه این شیعیان و خصوصا دخترکان چه بوده است ؟ حقیقتا با چه منطقی دختران کوچک و شیعیان نمازگزار را تکه و پاره می کنید ؟

در خصوص دختران باید بگوییم که پاسخ در پرسش مستور است . گناه ایشان دختر بودن و شیعه بودن بود . در خصوص گناه شیعه بودن و یا گناه سنی بودن و یا گناه مسلم بودن و یا گناه دیندار بودن به کسانی که آن را گناه می شمرند ، چه باید گفت ؟

 شاید اگر بشنوند به چنین افرادی که دیندار بودن به دینی غیر از دین خودشان یا مذهبمند بودن به مذهبی غیر از مذهب خودشان را ، گناه می دانند ، باید گفت : ای عزیزان همه انسانها مظاهر اسمای خدایند ( وَعَلَّمَ آدَمَ الاسماء كُلَّهَا . آیه ۳۱ سوره بقره ). و آگاه باشید که اسمای خدا دو دسته اند ( تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ . آیه 78 سوره الرحمن ) یعنی خدا دو اسم دارد : اسمی جلالی و اسم اکرامی یا جمالی (  از آنجا که بسیاری از متفکران مسلمان از اکرام با عنوان جمال نیز یاد کرده اند که ما در اینجا نیز تعبیر جمال را به کار می گیریم ) و همه انسانها نیز ، بی استثنا ، مظاهر یکی از دو اسم جلالی و اسم جمالی ، حق می باشند  . آن دسته از انسانهایی که مظهر اسم جلالی حق هستند به ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات می پردازند و آنانی که مظهر اسم جمالی حق هستند به ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات همت می گمارند. در واقع همه دینداران و همه پیروان مذاهبی که در یک دین وجود دارند در حقیقت مظهر اسم جمالی حق محسوب می شوند و مشغول ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات می باشند. حال پرسش از تکفیر کنندگان و کشندگان و قاتلانی که خودشان به یک دین معتقدند ، و بی شک مظهر اسم جمالیند ، این است که چرا دیگر دینداران و مذهبمندان که آنها نیز مظهر اسم جمالی حق هستند ،  را می کشید و به قتل می آورید ؟! شما به چه مجوزی چنین جنایتی را بر خود حلال می کنید ؟! آیا شما از خدا پروا ندارید : « و اذا الموءده سئلت 8 بای ذنب قتلت 9 سوره تکویر : و در آن هنگام ( رستاخیز ) از دختران زنده به گور شده پرسیده شود ؟ که به کدامین گناه کشته شدند ؟ » .  باید همه ما بدانیم و به خود بباورانیم که در عالم همه کس و همه چیز مظاهر اسمای حق هست و لاجرم همه کس و همه چیز در جهان ، جهانی که آفریده حق هست ، محترم و مقدس و عزیزند و کشتار ایشان یا حتی کوچکترین اهانت و توهین به ایشان ، توهین و بی احترامی به خود خدا و حق است و لذا روا نباشد .

 البته اضافه و تاکید می کنیم که همه انسانها بر اساس شاکله منحصر به فردشان اقدام و عمل می کنند  ( قُلْ کُلٌّ يَعْمَلُ عَلي‏ شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدي‏ سَبيلاً . آیه 84 سوره اسرا ) و شاکله هر شخص یا مظهر اسماء جلالی است و یا مظهر اسماء جمالی . که البته تحت این دو اسم اصلی ، بی نهایت کلمه فرعی و کوچکتر و جزیی وجود دارد.

 بنابراین همه انسان ها بی استثنا مظاهر اسمای خدا هستند و بی تردید همه بر سبیل هدایت گام می زنند و لاجرم همگی محترم اند و کسی حق هتک حرمت به کس دیگری را به هیچ بهانه ندارد چرا که همه ما و همه ما بر اساس شاکله مان که مظهر اسمی از اسمای خداست عمل می کنیم . جا دارد آیه را تکرار کنیم ، می فرماید : ( قُلْ کُلٌّ يَعْمَلُ عَلي‏ شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدي‏ سَبيلاً . آیه 84 سوره اسرا ؛  یعنی : بگو هر کس بر اساس شاکله خودش عمل می کنند و پروردگارتان آگاه تر است که چه کسی هدایت یافته تر است ) . در واقع بر اساس این آیه ، همگان چون بر اساس شاکله شان که مظهر  اسمی از اسمای خداست عمل می کنند هدایت یافته اند .

دومین گناه دخترکان ، دختر و زن بودن ایشان است . باید از ایشان پرسید که آیا زن بودن گناه است ؟! آیا زن آفریده خدای تعالی نیست ؟! آیا زن مظهر اسمای خدا نیست ؟! آیا پیامبر عظیم الشان اسلام نفرمود : « ما اکرم النسا الا الکریم و لا اهانهن الا اللئیم » . آیا حضرت ختمی مرتبت که شما قبولش دارید نفرمود : « انهن یغلبن الکرام و یغلبهن اللئام : یعنی زنان بر مردان بزرگوار چیره و مسلط و غالبند ولی مردان فرومایه بر زنان چیره و غالب و مسلطند » . آیا اینها سخن نبی صلوات الله علیه نیست ؟!

باید بدانیم و باور بداریم که نه تنها زن از مرد کمتر نیست بلکه طبق قرآن این زن است که متر و معیار است و نه مرد . در آیه 36 سوره آل عمران می فرماید : « و لیس الذکر کالانثی : یعنی مرد همانند زن نیست » . در این آیه شریفه همانطور که بعضی اساتیدمان و بزرگان گفته اند : متر و معیار زن گرفته شده است ؛ و فرموده است این مرد است که همانند متر و معیار خدا ،که زن باشد ، نیست . احتمالا عده ای گویند این سخن شما بر فرض  درست باشد ؛ اما آیاتی هست که مرد را بر زن قوام دانسته آن آیات را چه می کنید ؟

 در پاسخ ، می گوییم : قرآن یک متن است و آنهم متن مقدس و متون و به ویژه متون مقدس و علی الخصوص متن  قرآن کریم ، به مثابه یک " مجمع الجزایر " است . یعنی تک تک عبارات و آیات آن معنای مستقلی دارد و هر آیه و عبارت به بخشی از نیازهای زمانهای مختلف انسانها پاسخ می دهد . به دیگر بیان ، قرآن از آنجا که متن مقدس و جاودان است پس لاجرم باید پاسخگوی همه انسان ها و همه نیازهای او در زمانهای گوناگون باشد بنابراین باید با آن به مثابه یک " مجمع الجزایر " رفتار کرد یعنی تمام متن قرآن را مجمعی از جزایر آیات و عبارات تلقی کرد که انسان می بایست پرسش ها و گمشده های خویش را در آن بجوید و بیابد و این راز جاودانگی قرآن است که باید پاسخگوی همه نیازهای همه انسانها در همه زمانها باشد تا بتواند همیشه زنده و جاویدان باشد . در حدیث هست که « ان القرآن فی کل زمان جدید » و در حدیث دیگر قرآن را « حی لا یمت » معرفی کرده است و لذا عبارت « و لیس الذکر کالانثی » را باید به معنای متر و معیار بودن زنان دانست که امروزه به آن نیاز است . شاید عده ای بگویند چرا زن باید متر و معیار باشد ؟ در جواب ، می گوییم : چون زنان لطیف ترند و مردها خشن ترند و چون زنان رقیق القلب ترند و مردان قسی القلب ترند ، چون زنان رحمان و رحیم ترند و مردان غلیظ و شدیدترند و.... لذا در دوره فعلی نیاز است که از خشونت و جنگ و جدل کاسته شود و رحمانیت و رحیمیت جایگزین آن شود . حقیقت آن است که طی صدها و هزاران سال که مردها ، متر و معیار بودند ، چیزی جز جنگ و خشونت و جنایت ، حاکم نبوده است ولی اکنون نیاز است برای حاکم شدن صلح و امنیت و رافت ، زنها متر و معیار قرار گیرند البته متر و معیار قرار گرفتن زنان با حفظ حدود شرعی و اخلاقی و اسلامی خواهد بود تا عوارض فمنیسم غربی دامن گیر ما نخواهد شد .

در هر حال در پایان آرزومندیم که ان شاء الله دیگر شاهد چنین حرکات غیر انسانی در حق شیعیان بی نوای افغان و به ویژه زنان و دخترکان مظلوم آنان نباشیم و جای آن را مروت و مدارا و محبت و کرامت و رحمت به زنان و شیعیان بگیرد و ان شاء الله ملت بزرگ و با فرهنگ غنی و قدیمی افغانستان در کنار هم با احترام به مذاهب یکدیگر و قومیتهای یکدیگر که همه مظاهر اسمای حق هستند با آرامش و صلح و صفا زندگی کنند و بیشتر از این کشور خود را ویرانه و مردم خود را آواره نکنند و بکوشند با تعاون و همکاری راه ترقی و تعالی را بپیمایند و گذشته باشکوه خودشان را احیا کنند . ان شاء الله .  

بسمه تعالی

58-اهمیت نقد و نقادی از دیدگاه اسلام

رضا مهریزی

 

نقد و نقادی را باید مهمترین عامل پیش برنده تمدن غرب مدرن دانست . در واقع مدرنیته با نقد کردن خود و دیگری است که  تازه به تازه و نو به نو می شود و به پیش می تازد . افسوس که ارزش نقد و نقادی در تمدن ما مغفول مانده است و چه بسا همین عدم عنایت به نقد و نقادی ، چه از خود و چه از دیگری ، از موجبات فتور و فروپاشی تمدن  اسلام و ایران در قرون پیشین بوده باشد . در این جستار کوتاه ، به ارزش نقد و نقادی در دل و دیده سنت دینی خود می پردازیم ( منابع آیات و روایات ذیل ، با جستجو در اینترنت به سادگی یافت می شود و ما نیز عمدتا در اینترنت یافتیم و لذا آنها را  ذکر نکردیم ).

باید توجه داشت که در نگاه اسلام و قرآن ، جز ذات خداوند منان ، باقی امور ، جملگی و بی استثناء ، خطا پذیر و عیب دارند ؛ این را بر اساس این آیه شریفه می گوییم : « لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ . آیه 23 سوره انبیاء . ترجمه مکارم شیرازی : هیچ کس نمی‌تواند بر کار او خرده بگیرد؛ ولی در کارهای آنها، جای سؤال و ایراد است ». به صراحت این آیه در کار همگان جز خداوند جای ایراد و خطا هست و بنا بر این همه افراد جز خدا خطا پذیرند لذا  از ایشان می تواند عیب و ایراد گرفت و ایشان را نقد کرد . در حدیث هست که رسول الله فرمودند : « انی مسوول و انکم مسوولون » .

باید توجه داشت که علاوه بر قرآن کریم و رسول الله ،  ائمه اطهار نیز بر ضرورت نقد کردن دیگری و نیز نقد کردن خود اذعان نموده اند . در احادیث ما آمده : « حاسبوا قبل ان تحاسبوا : به حساب خودتان برسید پیش از آنکه به حسابتان برسند »  و طبیعی است که این به حساب رسیدن یعنی خود انتقادی و البته این « خود » می تواند خود بزرگتر یعنی «جامعه و تمدن خودمان » هم باشد و لذا ضرورت دارد به قول اندیشمندی فرهنگ « نقد درون گفتمانی » در جامعه ما نهادینه و فراگیر شود.

امیر المومنین از ویژگی های پارسایان خود متهم کردن و خود انتقادی می دانند و در نهج البلاغه ، خطبه 193 ،می فرمایند :  « فهم لانفسهم متهمون » و همچنین امام جعفر صادق بی هیچ تکلف و تکبری می فرمایند : « احب اخوانی الی من اهدی الی عیوبی : یعنی دوست داشتنی برادران من آن است که عیب و ایرادم را به من هدیه دهد » . و نیز امیر المومنین در نهج البلاغه خطبه 216 ، می فرماید : « فلا تکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی و لا آمن ذلک من فعلی الا ان یکفی الله من نفسی . یعنی : پس از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید ، زیرا خود را برتر از آن نمی دانم که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم ، مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرماید ». می بینیم که علی رغم سفارش اولیای دین ، جامعه ما چقدر از فرهنگ دینی نقد گری و نقد پذیری دور است .

در هر حال باز در حدیث داریم :« خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق و کونوا نقاد الکلام » معنای این حدیث و سفارش به نقاد بودن ، در همه امور ، روشن است . باید دانست که نقادی کردن اساسا صفت خداست و در واقع فرد نقاد به یک خُلق ربانی مزین شده است ؛ چرا که در حدیث قدسی است : « اخلص العمل فان الناقد بصیر بصیر » در واقع منتقد و نقاد اصلی خداست و ما نیز باید به خُلق خدا متخلق شویم که فرمود : « تخلقوا باخلاق الله » . متاسفانه علی رغم سفارش دین به ضرورت وجود تفکر نقادی ، این تفکر در جامعه ما  مظلوم است و همگان خود را مافوق نقد می دانیم و منتقدان را به بی انصافی یا سیاه نمایی متهم می کنیم .

جالب است بدانیم در فرهنگ اسلامی ما ضمن بها دادن به فرهنگ نقد گری و عیب و نقص بینی ، از فرهنگ چاپلوسی به زشتی یاد شده است . در روایات آمده : « من مدحک فقد ذبحک : کسی که تو را ستایش می کند بی گمان تو را ذبح کرده است » . اما در جامعه ما کاملا بر خلاف این است و افراد منتقد بی ارج و قرب اند ولی افراد چاپلوس و ستایشگر دارای مقام و منزلت اند . در روایتی دیگر داریم که فرمودند : « احثوا فی وجوه المداحین التراب : در صورت چاپلوسان و ستایشگران خاک بپاشید » . حالی آنکه ما بر خلاف آن هستیم و می بینیم . به امید روزی که هیچ احدی در کشور ما خود را مافوق نقد نداند و همگان در خودمان هم فرهنگ انتقادگری از خود و دیگری را نهادینه کنیم و هم فرهنگ نقد پذیری را و البته در جای خود باید ادب و عرضه عذرخواهی کردن بخاطر خبط و خطایی که مرتکب شدیم و عدم فرافکنی و مسئولیت گریزی ، نیز درونی سازیم. در پایان این امر را هم بگوییم که متاسفانه ادب و عرضه عذر خواهی داشتن نزد همه ما از مسئولان گرفته تا مردمان ، ضعیف است این در حالی است که در اصول کافی آمده ( ما از منبعی واسطه نقل می کنیم ) حتی خدا نیز با آن عظمت از بنده مومن فقیرش در قیامت عذرخواهی می کند  : « الإمامُ الصّادقُ عليه‏السلام
إنّ اللّه‏ جلَّ ثناؤهُ لَيَعتَذِرُ إلى عَبدِهِ المؤمنِ الُمحْوِجِ في الدنيا كما يَعتَذِرُ الأخُ إلى أخيهِ

 امام جعفر صادق عليه‏‌السلام فرمودند:
خداوند، جـلّ ثناؤه، همچنان كه برادرى از برادرش پوزش مى‏‌خواهد، از بنده مؤمنی که در دنیا فقیر بوده ،  عذرخواهی می‌کند ».

به هر روی وقتی خدا عذرخواهی می کند جای بسی شگفتی است ما بندگان کوچک ، گستاخی را به حدی برسانیم که عذرخواهی را ننگ و عار بدانیم . ان شاء الله با نهادینه ساختن فرهنگ نقد و نقادی و گفت و شنفت و تقویت عرضه عذرخواهی در خودمان ، زمینه را برای ظهور تمدن مدرن اسلامی و ایرانی آماده کنیم . 

 

بسمه تعالی

 

عنوان :

59-تاملی در یونان دوستی اشکانیان و غرب دوستی مشروطه خواهان

 نگارنده :

رضا مهریزی

کارشناس ارشد ایرانشناسی

صدر سخن :

به رویدادهای تاریخی از دو منظر و چشم انداز می توان نگریست ؛ نخست : چشم انداز  توبیخی یا دیگرانه است و دوم : چشم انداز توجیهی یا خویشتنانه .

منظور از منظر توبیخی و دیگرانه این است که تحلیلگر تاریخ ، وقایع و رخدادهای تاریخی را بدون در نظر گرفتن ویژگی های زمانی و مکانی و نیز ظرفیت ضعیف و محدود و ذات پلید انسانها که کنشگران تاریخند تحلیل می کند و با عینکی نقادانه و ناهمدلانه  به نظاره می نشیند . و عیب ایشان را می یابد و می نگارد .

حسن این تحلیل ناهمدلانه و توبیخی ، این است که با پرتو فشانی بر روی ضعف ها و خطاهای گذشتگان و توبیخ نمودن ایشان ، به اکنونیان و آیندگان مدد می رساند تا دیگر ایشان مرتکب اشتباهات مشابه نشوند . البته این عیب را دارد که ممکن است با سستی و پَستی هستی انسان و فتور فطری آدمی بی رحمانه برخورد کند و کارنامه انسان را به عنوان موجودی ایده آل و بری از لغزش و لرزش بررسی نماید .

اما در چشم انداز دوم ، که توجیهی یا خویشتنانه است ، تحلیلگر تاریخ خود را جای کنشگران تاریخی می گذارد و به قول معروف پیش از ایراد گرفتن از راه رفتن افراد با کفش ایشان راه پوید ؛ لذا در این منظر تحلیلگر تاریخ می کوشد همدلانه و از طریق درک شرایط اشخاص تاریخی ، اعمال ایشان را توجیه کند . حسن این تحلیل ، همدلی با گذشتگان است ولی عیب آن مسدود کردن راه نقد و عبرت گرفتن از پیشینیان است .

البته به نظر می رسد این هر دو منظر بدون دیگری ناقص است و مورخ باید با بهره جستن از هر دو منظر ، به سوی کشف حقیقت گام بردارد .

اصل سخن :

در مورد تاریخ ایران ، به ویژه تاریخ معاصر ، آنچه به چشم می رسد این است که به وقایع تاریخی بیشتر از منظر دیگرانه یا توبیخی نگریسته شده است و همواره کار گذشتگان ، از دید توبیخی و ناهمدلانه  دیده و داوری شده است . گفتیم این نحوه دیدن حسن هایی دارد ولی ممکن است کار مورخ را که تقرب به حقیقت است دچار اختلال کند . بنابراین ضرورت دارد در کنار نگاه توبیخی و دیگرانه ، نگاه توجیهی یا خویشتنانه نیز داشته باشیم . تا با مدد این دو دیده به حقیقت نزدیک تر شویم .

در این نوشتار کوتاه ، می کوشیم از منظر توجیهی به دو واقعه تاریخ ایران ، که بیشتر از چشم انداز توبیخی بدانها نگریسته شده ، بنگریم : یکی یونان دوستی اشکانیان و دودیگر : غرب دوستی مشروطه خواهان .

در خصوص مورد اول ، یعنی یونان دوستی اشکانیان ، بایسته است بگوییم مساله یونان دوستی ایشان به حدی جدی قلمداد شده است که یکی از شرق شناسان غربی ، کلمان هوار ، در کتاب خود با نام " ایران و تمدن ایرانی " ، هنگام سخن راندن از اشکانیان ، ایشان را تحت عنوان " ایران زیر نفوذ تمدن هلنی " می آورد . ( هوار ، 1384 : 119 ) . البته این دید چه بسا برخاسته از نفرت و عداوت شدیدی باشد که ساسانیان نسبت به اشکانیان داشتند و این امر را در تاریخ طنین انداز کرده اند . ساسان نیای بزرگ شاهان ساسانی ، روزگاری چنین آرزو کرده بود : « اگر روزی ملک به من رسد ، من روی زمین از اشکانیان پاک کنم ». ( بیانی ، 1386 : صص 11 و 12 ) . همگان دیدند که چون دولت به سلاله ساسان رسید این آرزو را صورت تحقق بخشیدند و کاری کردند که کمترین اثر از اشکانیان ، این دراز روزگارترین  سلسله ایران ، به جا نماند . و در نتیجه میان عوام و خواص این سلسله بدنام و کم اهمیت جلوه کرد . البته در میان مورخین هستند کسانی که صرفا به توبیخ این سلسله نپرداختند بلکه با نگاهی همدلانه و توجیهی بدان نگریستند . برای مثال ، گیرشمن در کتاب " ایران از آغاز تا اسلام " با دیدی توجیهی می گوید : « نخستین پادشاهان پارت از مهرداد اول به بعد در مسکوکات خویش ، خود را " یونان دوست " ( PHILHELLNES ) می خواندند . آیا حقیقتا آنان از این فرهنگ خارجی بسیار مطلع و در آن منغمر بودند ؟ دلایلی هست که در این باب تولید شک می کند و موجب می شود باور کنیم که این امر در نظر پارتیان یکی از اقدامات سیاسی بود که وضع ایران بر ایشان تحمیل می کرد . آنان نمی توانستند راهی دیگر انتخاب کنند . ایران – که پارتیان آن را از دست یونانیان آزاد کرده بودند – از فرهنگ غربی بسیار متاثر بود و یونانیت – که ملک را به پارتیان واگذاشت – آثار عمیقی در این تمدن که منظره ای جدید ، یونانی – ایرانی می گیرد ، به جای گذاشت . از دست بدویانی که از سوی استپ ها آمده بودند ، چه کاری ساخته بود ؟» ( گیرشمن ، 1383 : 307 ) . البته گیرشمن در خصوص بدوی بودن اشکانیان کمی کم لطفی کرده است ولی اساس سخنش صحیح و صواب است . وی تحلیلش را چنین ادامه می دهد : « رفتار خیرخواهانه پارتیان نسبت به میراث یونانیت در ایران ، اهمیتی عظیم در مقدرات و توسعه تمدن ایرانی داشته است . این امر باعث شد که کشور از واژگونی و تحولات شدید برکنار ماند و در حالیکه مملکت را به راه تکامل تدریجی سوق داد ، موجب گردید که به مرور زمان و به تدریج و تانی عنصر خارجی مستهلک شود و در نتیجه فرهنگ ملی که جلوه عالی آن در تمدن ساسانی مشهود است ، پدید آید ». ( همان : 309 ) . مشاهده کردیم که گیرشمن با نگاهی توجیهی و خویشتنانه ، به جای انگِ ننگِ خیانت و بی وطن بودن ، زدن به اشکانیان ، چگونه دلایل کار آنها را توضیح داده و توجیه می کند .

اما مساله دوم مبحث ما ، غرب دوستی مشروطه خواهان است . در اینجا بدون اینکه بخواهیم نام روشنفکر و یا عالم دینی مشروطه خواهی را ذکر کنیم ، می کوشیم خصایص اسم غالب بر عصر مشروطه را توصیف نماییم .

همه می دانیم که خصوصا پس از انقلاب اسلامی تحلیل گران تاریخ بر روشنفکران و سایر طرفداران  مشروطه  انگ و برچسب پیرو و مقلد کورکورانه از غرب بودن ، می زنند و نهضت مشروطه را متاثر از اندیشه های غربی قلمداد می کنند و بدین وسیله ایشان را شایسته نکوهش و سرزنش می شمرند.

حتی عده ای از اندیشمندان در حیرتند که چطور انقلاب مشروطه غرب گرا و انقلاب اسلامی غرب ستیز می باشد . « از منظر نظریه های موجود درباره تحولات اروپا ، به هیچ وجه روشن نیست که چرا و چگونه انقلاب نخست { مشروطه } ملهم از ارزش های اجتماعی و سیاسی غرب بود ، حال آنکه انقلاب دوم – که هفتاد سال پس از اولی رخ داد – آشکارا سر ستیز با غرب داشت ». ( همایون کاتوزیان ، 1380 : 41 ) .

به هر روی مقصود نخست آنکه  همگان از دوست و دشمن همداستانند که انقلاب مشروطه انقلابی " غرب دوست " بود ( شبیه یونان دوستی اشکانیان ) و ما نیز قصد نداریم مشروطه خواهان را از صفت غرب خواهی مبرا کنیم بلکه می کوشیم در کنار این منظر توبیخی و دیگرانه ، از نگاه توجیهی و خویشتنانه نیز بهره گیریم .

 در واقع معتقدیم اگر بسیاری از ما مخالفان دو آتشه مشروطه و هواخواهان پرشور انقلاب اسلامی نیز در دوران مشروطه بودیم ، چاره ای جز آنچه مشروطه خواهان کردند نداشتیم . در واقع ما بر آنیم چه بی انصاف و یا  چه بی اطلاع اند آنان که می گویند : « تسلیم در برابر فرهنگ بیگانه ، طی همین صد سال به طور استثنایی اتفاق افتاد . کشوری که توانست با وجود شمشیر خون آلود مغول ، مغول های وحشی را در فرهنگ خود حل کند ، در عصر جدید وقتی غرب در آن پا گذاشت بی آنکه یک تیر شلیک شود ، تسلیم شد و این عقده ای است که برخی حاملان اولیه اندیشه ترقی به غرب پیدا کردند » . ( نجفی ، 1378 : 230 ) .

آیا براستی تسلیم در برابر فرهنگ های بیگانه تنها در دوران معاصر رخ داده است ؟! و پذیرش آن امری استثنایی در تاریخ ایران بوده است ؟! آیا پذیرش بخش هایی از فرهنگ یونانی جزیی از تاریخ ما نیست ؟ آیا پذیرش دین مبین اسلام – که در هر حال دینی غیر ایرانی بوده است – پاره ای از تاریخ هویت ما نیست ؟ ( نگارنده مقاله ای نگاشته با عنوان " یونان زدگی ، عرب زدگی و غرب زدگی " که در 9/9/ 1389 در روزنامه شرق منتشر شد این مقاله را به تاثیر و تاسی از رساله کوچک دکتر علی اکبر ولایتی با عنوان " بحران های تاریخی هویت ایرانی " نوشته ام و علاقه مندان می توانند بدان مراجعه نمایند ).

در هر حال باید التفات و انصاف داشت که اگر نبود تسلیم ما در برابر فرهنگ بیگانه ولی پیشرو اسلام ، همچنان در ورطه نظام کاستی ساسانی غوطه ور بودیم .و نیز اگر فرهنگ و تمدن اجنبی غرب نبود ، بی اغراق ما غرق مشکلات معیشتی و زندگی سخت و استبداد زده عصر قاجار دست و پا زنان در زندگی کارآموزی مرگ  می کردیم . 

به هر روی گمان نمی رود هیچ فرد عاقل و اندیشمندی با بهره جستن از حسن ها و مزایای فرهنگ های دیگر – حال هر اسمی روی آن بگذاریم – مخالفتی داشته باشد.

از سویی مقایسه کردن نویسنده محترم ، غربیان را ، با مغولان که به تعبیر خود ایشان وحشیانی بودند ، درست نیست . چرا که درست یا غلط  غرب از پشتوانه محکم فکری و فلسفی و علمی برخوردار است .

به هر روی اگر بخواهیم از منظر توجیهی و خویشتنانه ، عملکرد مشروطه خواهان ، اعم از روشنفکران و علما ، را تحلیل کنیم باید بگوییم که شرایط شوریده و آشفته اواسط عصر قاجار ، که در فقر و فلاکت مردم در داخل و شکست های حقارت بار از روس و انگلیس و از دست دادن پاره های تن میهن ، در خارج ، متجلی بود ؛ چاره ای جز پناه بردن به اندیشه هایی که می توانست التیامی بر آلام بیشمار مردم باشد ، گریز ناپذیر بود . البته این پناه بردن به اندیشه های غربی در مشروطه خود مقدمه ای شد برای آفرینش اندیشه بومی در انقلاب اسلامی .

مشاهده می کنیم با این تحلیل ، می توان توضیح داد چرا انقلاب اول غربی می شود و انقلاب دوم ضد غربی . در واقع وضعیت ایران سنت زده قاجاری در حکم " تز " یا  " بَر " است و مدرنیته غربی وارداتی که ضد آن است در حکم " آنتی تز " یا " پاد بَر " است و انقلاب اسلامی که ترکیبی از سنت و مدرنیته است ، می شود " سنتز " یا " هم بَر " . به دیگر بیان باید غرب دوستی مشروطه خواهان را همانند یونان دوستی اشکانیان امری از سر ناچاری و اضطرار و یا فرمایشی و دستوری دانست که خود در حکم مقدمه و تمهیدی برای ارتقا به وضعیت بهتر و پیشرفته تر بود ، نه ناشی از خود باختگی و وادادگی فرهنگی و هویتی .

 

 

حاصل سخن :

 در اینجا ، از فرصت استفاده می کنیم و این مطلب چه بسا بی ربط را بیان می کنیم که علاوه بر دیدگاه بالا راجع به انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی و تعبیر کردن از آنها به عنوان انقلاب های متضاد دو دیدگاه دیگر نیز وجود دارد که به اختصار بیان می کنیم .

1) دیدگاه نخست :  از این دیدگاه ، تمدن ايراني به دليل موقعيت خاص سرزميني‌اش كه در چهارراه تمدن‌ها قرار دارد، و به همین علت همواره در معرض مهاجرتها و نيز تهاجم‌ها قرار داشته است. مورد بررسی قرار می گیرد . از این منظر سرزمين از دو بعد داراي اهميّت است ؛ اول : وضعيت دروني كه مشتمل بر عوارض جغرافيايي است كه در شكل‌دهي به شيوه‌ معيشت مردمان نقشي اساسي دارد. دوم، موقعيت بيروني آن سرزمين است كه در چه وضعيتي نسبت به ديگر تمدنها و ملت‌ها قرار دارد اين بُعد به اعتقاد ما دست كم به اندازه بُعد نخست داراي اهميّت است. ما تمدن ايراني را تمدن واكنش دو مرحله‌اي ناميديم. شايد اين اصطلاح را درباره تمدنهاي ديگر نيز بتوان بكار برد يعني تمدن‌ها در نسبتي كه با يكديگر برقرار مي‌كنند به كنش و واكنش نسبت به هم مي‌پردازند البته اين مساله احتياج به تحقيق و اثبات دارد كه از حوصله بحث ما خارج است و در اين مجال تنها به اثبات دعوي خود در خصوص تمدن ايراني مي‌پردازيم.

از بامداد تاريخ ايران يعني زماني كه اقوام آريايي در ايران تازه ساكن شده بودند مي‌توانيم به نظاره اين واكنش دو مرحله‌اي بنشينيم ( این واکنش های دو مرحله ای تا بحال 5 مورد بودند و چه بسا در آینده بیشتر شوند) .

قبايل آريايي در شمال غربي ايران همچنان پراكنده و نامتحد  بودند كه دستخوش تهاجمات نظامي دولت آشور مي‌شوند در طول اين تهاجمات است كه قبایل مادی تصمیم به اتحاد حول دیااکو می گیرند .  

در واقع اين اتحاد، واكنشي بود نسبت به تهاجمات آشوريان اين اتحاد به تشكيل حكومتي منجر شد كه چندي بعد با هم‌ْدستي حكومت بابل، طومار دولت آَشور را در هم پيچيد و آنرا از صفحه روزگار براي هميشه محو كرد. و در واقع دولت ماد تمهیدی می شود برای دولت و تمدن ایران هخامنشی که تکمیل و اوج شکوه کار مادهاست

هجوم دوم که حمله اسکندر است : واکنش اول دولت اشکانی است که تمهیدی می شود برای دولت ساسانی که دولت تکمیلی است .

هجوم سوم که  هجوم عربهاي مسلمان بود بايد يكي از پيچيده‌ترين هجوم‌هاي تاريخ ايران دانست اين هجوم گسترده و عميق ايرانيان را به دوقرن تفكّر- وامي‌دارد.

كه نتيجه اين تفكّر به ترك دين گذشته، ولي حفظ و تقويت زبان‌فارسي و سنن نيك ايراني مي‌انجامد. پس از اين، ايرانيان مي‌كوشند تا به احياي تمدن خود بپردازند، واكنش اول براي احياي هويت تمدني در دو دولت طاهري و صفاري رخ مي‌دهد، و واكنش دوم كه در تداوم و مکمل واكنش اول مي‌باشد در دولت‌هاي ساماني و آل‌بويه به ظهور مي‌رسد و از آنجا كه تهاجم عربهاي مسلمان بيشتر صبغه ديني و فرهنگي دارد اين دولتها هم بيشتر از لحاظ فرهنگي اوج مي‌گيرند.

هجمه و حمله چهارم كه بر ايران صورت گرفت، تهاجم زردپوستان آسياي مركزي به ايران بوده است.

اين تهاجم كه طي چندين مرتبه صورت گرفت، ابتدا صرفاً صبغه نظامي داشت اما كم كم به تهاجمي فكري نيز بدل شد زيرا آنان براي دريافت مجوز ورود به عالم اسلام چاره‌اي جز كسب تاييد خلفاي بغداد نداشتند و اين كار سبب گرايش آنان به مذهب تسنّن شد. اين زردپوستان سني مذهب كه به تدريج در دو سوي ايران سكني گزيده بودند، از دو سمت، حيات تاريخي ملت ايران را تهديد مي‌كردند.

در برابر اين تهاجم نيز تمدن ايراني، واكنشي دومرحله‌اي از خود نشان مي‌دهد.

واكنش تمهیدی در دوره قرا قویونلوهای شیعه و آق‌قوينلوهای ایرانی مآب و واكنش تکمیلی در دوره صفويه بروز مي‌كند. دوره صفويه يكي از متعالي‌ترين جلوه‌هاي تمدن ايراني محسوب مي‌شود اين دولت، نقش‌بسزايي در حفظ هويت تمدني ايران داشته است و از آنجا كه تهاجم زردپوستان صبغه مذهبي و نظامي داشت اين واكنش تمدن ايراني هم صبغه مذهبي- نظامي داشت.

هجوم پنجم که هجوم بیشتر فرهنگی است و آن هجوم تمدن غربی است که انقلاب مشروطه را انقلاب تمهیدی و انقلاب اسلامی را انقلاب تکمیلی باید دانست . ( تفصیل و تشریح بیشتر این مطلب را در مقاله  " تاملی در سیر جامعه ایران در تاریخ و نیروی پیش برنده آن  " ، بیان کردیم ).

2) دیدگاه دوم  :  نظرگاه دیگری که در خصوص انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی و البته نهضت ملی شدن نفت وجود دارد این است که : انقلاب مشروطه انقلابیِ تک وجهی و بیشتر ضد استبدادی بود و لذا شکست خورد و نهضت نفت نیز تک وجهی و بیشتر ضد استعماری بود و لذا آنهم شکست خورد . ولی انقلاب اسلامی جامع این دو نهضت ظاهرا شکست خورده بود ؛ یعنی هم نهضت و انقلابی ضد استبدادی در درجه اول و ضد استعماری در درجه دوم بود ( از تسخیر لانه جاسوسی که مظهر استعمار بود با عنوان انقلاب دوم یاد می شود ) . به هر حال انقلاب اسلامی در بادی امر هم ضد استبدادی بود و هم ضد استعماری و بدین ترتیب موفقیتهای ارزشمندی به دست آورد ؛ اما متاسفانه در ادامه مسیر ، دچار اعوجاج و انحراف شد و وجه ضد استعماری آن بر وجه ضد استبدادیش غلبه یافت و این خود انحرافی بزرگ در انقلاب اسلامی می باشد که اگر اصلاح نشود متاسفانه عواقب و عوارض بدی برای ملت و انقلاب و کشور به دنبال خواهد داشت و ما امیدواریم ان شاء الله اصلاح شود و هر دو وجه ضد استبداد داخلی و ضد استعمار خارجی باز هم ، هم پای هم در حرکتها و سیاستها لحاظ شود و رای و نظر اکثریت ملت به عنوان تعیین گر مقدرات اصلی کشور تلقی شود نه اینکه جنبه تزیینی و یا بیعتی داشته باشد ( البته نظر ملت تا جایی جریان دارد که بر خلاف نصوص مسلم و بنیادین دین و قرآن نباشد ). البته جدا جای دارد برای حفظ پایایی و پویایی جامعه ، مسئولان و مردم فرهنگ نقد کردن خود و عیب گیری از خویشتن و ایراد یابی از اسم مسلط عصر خود را بپذیرند و هیچ کس خود را فراتر از نقد و عیب و نقص نداند و جا دارد فرهنگ افقی گفتگو که مبتنی بر " من و تو " است نهادینه شود و بجای فرهنگ عمودی " ایشان و من " بنشیند ( البته به استثنای اصول ایمانی و اخلاقی مسلم اسلامی که خدا عمودی دستور داده است ) .   .

در هر حال بهتر است از این بحث های نه چندان مرتبط به بحث اصلی خود مراجعت کنیم و جستار خود را با نقل سخنانی از دکتر داوری اردکانی به پایان بریم : « ما اکنون اگر گذشتگان خود را ملامت کنیم که چرا از غرب پیروی کردند ، این ملامت حاکی از غفلت و بی خبری از تاریخ غرب و تاریخ گذشته خود ماست . ما راه دیگری نداشتیم که اختیار بکنیم . تاریخ ما به مرحله ای رسیده بود که نمی توانست در مقابل تاریخ غربی موجودیت مستقلی داشته باشد ، بلکه می بایست ماده ای برای قبول صورت تاریخی غربی شود ». ( به نقل از طباطبایی ، 1374 : 12 ) .

منابع :

1-بیانی ، شیرین ( 1386 ) شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان . تهران : انتشارات دانشگاه تهران .

2-طباطبایی ، جواد ( 1374 ) ابن خلدون و علوم اجتماعی . تهران : نشر طرح نو

3-گیرشمن ، رومن ( 1383 ) ایران از آغاز تا اسلام . ترجمه محمد معین . تهران : انتشارات معین .

4-نجفی ، موسی ( 1378 ) مقدمه تحلیلی تاریخ تحولات سیاسی ایران . تهران : نشر منیر .

5-همایون کاتوزیان ، محمد علی ( 1380 ) " به سوی نظریه عمومی انقلاب ها در ایران " در کتاب  " تضاد دولت و ملت : نظریه تاریخ و سیاست در ایران " . ترجمه علیرضا طیب . تهران : نشر نی .

6- هوار ، کلمان ( 1384 ) ایران و تمدن ایرانی . ترجمه حسن انوشه . تهران : انتشارات امیر کبیر .

 

 

بسمه تعالی

 

درآمدی بر پراگماتیسم عرفانی

رضا مهریزی

 

 

پراگماتيسم از كلمه يوناني (Pragma ) به معني (عمل) مشتق شده است. پراگماتيسم،روي كردي است نظري كه در پي بحران معرفت شناسي اومانيستي در قلمرو مقوله ي (حقيقت) و تعيين حدود مفاهيم (صدق) و (كذب) قضايا،در اواخر قرن نوزدهم،در ايالات متحده ي آمريكا پديد آمد. پراگماتيسم نشانه ي انشقاق تام و تمام (نظر) از (عمل) در قلمرو تفكر مدرن است. پراگماتیسم به زبان ساده عبارت است از صرفه نظر کردن از اصول و مقولات و مپادی نخستین و توجه به عواقب و ثمره ها و فوائد اشیاء یعنی در واقع بر ضد متا فیزیک است و در نقطه متقابل آن قرار دارد . پراگماتیسم» یا مکتب «اصالت نتیجه» با چهار فیلسوف برجسته یعنی «پرس»، «ویلیام جیمز» ، «جان دیویی» و « ریچارد روروتی» شناخته می شود. مبدع اين روي كرد (پراگماتيسم) (چالرز.اس.پيرس) (2) (1914 ميلادي) مي باشد كه فارغ التحصيل دانشگاه هاروارد و اهل آمريكا بود. پیرس نقطه آغاز تفکر فلسفی خود را بر بحث معنا پایه نهاد. به نظر وی، اگر بخواهیم ببینیم فلان تصور چه معنایی دارد، باید به آثارش رجوع کنیم. اگر می خواهیم ببینم رایانه چه معنایی دارند، باید آثار آن را به بحث بگذاریم. همین معناست که باعث تمایز دو تصور از هم می شود. اگر می گوییم میز با صندلی متفاوت هستند، به این دلیل است که کارکردها و آثار متفاوتی را می توانیم برای آنها قایل شویم. به نظر پرس، اعتقاد حتی می تواند استعدادی برای عمل یا نوعی عادت تعریف شود. بدین گونه است که معنا و اعتقاد هم نزد پیرس به یکدیگر نزدیک می شوند. او معتقد بود، تا ما نظرمان در مورد اعتقاد مشخص نشود، در مورد معنا نمی توانیم چیزی بگوییم. اعتقاد مبنای اعمال ماست و با آن هم مبانی اندیشه هایمان و هم مبانی اعمالمان را می شناسیم. .

پس از پیرس ، ویلیام جیمز از بزرگترین نظریه پردازان پراگماتیسم است . موضع وی در این زمینه در مقابل شناختگرایی محض قرار می گیرد. یک شناختگرای محض معتقد است شدت شناخت صرفاً به شدت براهین و شواهد بستگی دارد. هرقدر شواهد قویتر باشند، اعتقاد هم قویتر می شود. اما به نظر جیمز، تا وقتی هدفها، خواستها و اولویتهای فردی را که در پی شناختن است، نفهمیم، نمی توانیم در مورد عقلانیت وی سخن بگوییم. به نظر جیمز، اگر انسان در برابر دو اعتقاد قرار گیرد که شواهد آنها یکسان هستند، به اعتقادی متوسل می شود که تأثیرات بیشتر بر زندگی او داشته باشد. او معتقد بود، این امر نه تنها در امور دینی، بلکه در مسائل فلسفی و علمی هم خودش را نشان می دهد. البته او اعتقاد داشت، اگر دو عقیده شواهد یکسانی نداشته باشند و یکی از شواهد قویتر باشد باید نظریه ای که شواهد قویتری دارد، را انتخاب کنیم. اما در زندگی بسیار اتفاق می افتد که به این نتیجه برسیم که دو اعتقاد، شواهد تقریباً یکسانی را دارند. به نظر وی، حتی «درست است» و «صادق است» برای ما بار کاملاً ارزشی دارند. یعنی وقتی مثلاً می گوییم فلان عقیده ای صادق و درست است، در واقع بر خوب بودن آن صحه می گذاریم.

رکن سوم فلسفه پراگماتیسم جان دیویی است . به عقیده دیویی، علم تنها مجموعه ای از شناختهایموثق و دگرگونی ناپذیر نیست که هر لحظه یقینی به آن اضافه می شود. او علم را جریانپی بردن به امور می داند و به همین دلیل دائماً واژه «تحقیق» را در این زمینه بهکار می گیرد. او معتقد است، ما موجودات زنده ای هستیم که مهمترین دغدغه مان، بقا وزنده ماندن است و علم و معرفت باید از این طریق به کمک آسایش و آرامش بیشتر مابیاید. ما ناگزیریم برای عمل کردن اعتقاداتی داشته باشیم، اما این اعتقادات همهموثق نیستند. به همین دلیل، باید دست روی انتخاب بهترین اعتقادات بگذاریم. ایناعتقادات هم فقط با کار مداوم و آزمون و خطا به دست می آیند. دیویی هم مانند معلمانفکری خود معتقد است، ملاک و معنای صدق به گونهای باید با عمل و فعالیت همراه باشد.

 چهارمین رکن فلسفه پراگماتیسم که باید نئوپراگماتیسم و دارای عقاید اصلاحی تلقی کرد ریچارد روروتی است . او که به ایران نیز مسافرت کرده است موضع گیری های مختلفی دارد از موضع گیری های پراگماتیک رورتی چنین بر می آید که فرد باید در کار ادامه گفتمان، خوشنودتر از کار پی جویی حقیقت باشد. رورتی ضمن موافقت با فوکو و دریدا در این که زبان بازتابنده واقعیت نیست، باز هم از آنها فراتر می رود و بر این نظریه پراگماتیک تاکید می کند که: حقیقت آن است که به کار آید.

رورتی به دلیل گرایش به پراگماتیسم معتقد است نمی‌توان مرز قاطعی بین علوم طبیعی و اجتماعی، علوم اجتماعی و سیاست، سیاست، فلسفه و ادبیات قائل شد. از نظر او همهٔ حوزه‌های فرهنگ اجزای کوششی یگانه برای بهتر ساختن زندگی است. لذا با رویکرد پراگماتیستی شکافی میان نظریه و عمل نیست، چراکه «آنچه به نظریه موسوم است بازی با کلمه نیست، همواره عمل از پیش موجود است.»

رورتی معتقد است انسان‌ها این قابلیت را دارند که با هر نوع اعتقاد و طرز فکری، به یکدیگر اعتماد و برای بهبود اوضاع با یکدیگر همکاری کنند. وی باور داشت می‌توان به آمدن انسان‌هایی بهتر در آینده امیدوار بود. امکان این ناکجاآباد برای رورتی در آمریکا از دیگر جای‌ها محقق‌تر بود. با این وجود امید رورتی پس از حوادث ۱۱ سپتامبر به خاموشی گرایید. او نسبت به آیندهٔ غرب به بدبینی رسیده بود: «حتی آشویتس هم موفق نشد نسل‌های پس از جنگ را از این اندیشه منصرف کند که جهان هنوز می‌تواند با راهنمایی غرب، جلو برود و جوان‌تر شود... یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ به ما نشان داد که دیگر احتمال اینکه غرب بتواند نقشی در آینده جهان بازی کند وجود ندارد... تراژدی غرب مدرن آن است که پیش از آنکه بتواند آرمان‌های خود را تحقق بخشد، انرژی خویش را به انتها رساند. زندگی روحی و معنوی غربی‌های سکولار بر محور امید به تحقق آن آرمان‌ها شکل گرفته بود. حال که آن امید به تدریج از میان می‌رود، زندگی غربی‌ها نیز کوچک‌تر و حقیرتر می‌شود. امید آنها محدود می‌شود به امور کوچک و جزئی. این امید، آرام آرام جای خود را به ترس می‌دهد.»

رورتی فلاسفهٔ مطرح جهان را به دو دسته تقسیم می‌کند. دستهٔ اول امثال دیویی، میل و رالز و هابرماس هستند. آنها «بچه‌های خوبی» هستند زیرا سعی می‌کنند زندگی عمومی مردم را سروسامان دهند. اشکال آنها در این است که زیاد خود را جدی می‌گیرند و خواندن آثارشان کسالت به‌بار می‌آورد. دستهٔ دوم امثال هایدگر، فوکو، دریدا و لیوتار، «بچه‌های شیطان و بازیگوشی هستند» که به‌درد زندگی خصوصی مردم می‌خورند. اشکال این دسته نیز این است که فکر می‌کنند به‌درد زندگی عمومی مردم هم می‌خورند.


نقدی بر پراگماتیسم غربی :

معرفت شناسي و فلسفه ي غربي،در عصر مدرن و بويژه پس از (كانت) (1804 ميلادي) در خصوص تشخيص و تعيين معيارها و موازين و مفهوم (حقيقت)،گرفتار يك سردرگمي شديد گرديد. به گونه اي كه كانت،اساساً خود آدمي را (واهب الصور) دانست و نوعي (ايدآليسم سوبژكتيويستي معرفت شناختي را مطرح نمود. به هر حال،فلسفه ي قرن نوزدهم غرب،در خصوص اين مسأله كه معيار تشخيص و تعيين حقيقت و اساساً تعريف مفهوم (حقيقت چيست)،دچار سردرگمي و تناقض گويي بود و سير حركت تفكر مختصر فلسفي در غرب،مبتني بر دور شدن از نظر و تقليل به سطح عمل زدگي و عمل گرايي و كميّت انگاري بود.
چالز پيرس با تأسيس روي كرد (اصالت عمل) يا (پراگماتيسم) تلاش كرد به گونه اي به بحران فلسفه ي اومانيستي در قلمرو معرفت شناسي پاسخ گويد. او،معيار حقيقت را (عمل) ناميد و اصلاً باب بحث هاي نظري را تعطيل كرد. بنابراين پراگماتيسم،تجسم نابودي كامل اصالت مباحث نظري و انشقاق تام و تمام (نظر) از (عمل) ،در فلسفه ي مدرن غربي است.
(پيرس) و پراگماتيسمي كه تأسيس كرده بود،معتقد بود كه (حقيقت يعني آن چه در عمل سودمند باشد). بدينسان،معيارهاي سودانگارانه ي بورژوايي را،در قلمرو معرفت شناسي،به طور تام و تمام حاكم كردند. روشن است كه آن چه پراگماتيسم (انديشه ي اصالت عمل) عنوان مي كند،به لحاظ فلسفي به هيچ روي درست نبوده و پايه و اساس عقلاني استواري ندارد؛زيرا خيلي وقت ها ممكن ‌است،يك تئوري تماماً غلط و هم آلود،نتايج عملي درستي داشته باشد.
چنان كه دستگاه نجوم بطلميوسي،علي رغم عدم انطباق بر واقعيت،در برخي قلمروها،از جمله پيش بيني و محاسبه ي وقوع كسوف و خسوف درست عمل مي كرد و نتيجه ي عملي داشت. يا اين كه يك نظريه ممكن است كه نتايج عملي و كارسازي در كوتاه مدت يا ميان مدت داشته باشد،اما بيان واقعي حقيقت نباشد و عمل بدان در دراز مدت – بر اساس همان نگاه عمل گرايانه ي صرف هم كه بنگريم – آفات و نتايج و تبعات منفي بسيار بزرگ تري داشته باشد.
بحث اصلي اين است كه اساساً،تشخيص و تعريف (حقيقت) و معنا و حدود آن در فلسفه،امري عقلاني و نظري است و حواله كردن‌آن به (عمل) و موازين (سودانگارانه) نتيجه ي بحران تفكر فلسفي و نظري اومانيستي و انشقاق كامل (نظر) از (عمل) و روي كرد مبتني بر خود بنيادي نفساني (اومانيستي) است.
(پراگماتيسم) در اوايل قرن بيستم،در جامعه ي آمريكا از رواج و اعتباربسياري بهره مند گرديد.تئوريسين هايي نظير (ويليام جيمز) (1910 ميلادي) و (جان ديوئي) (1952 ميلادي) از پيروان معروف (پراگماتيسم) بودند و اين روي كرد را در قلمروهاي مختلف،بسط دادند. (جان ديوئي) بر پايه ي نظريه ي (اصالت عمل سودانگارانه) (پراگماتيسم)،نظام آموزش پرورش ايالات متحده را در مسير غايات سودانگارانه و عملي مدرنيستي،دگرگون نمود.
آراي پراگماتيست ها- كه از مظاهر انحطاط فلسفه و تفكر نظري،در واپسين دوران اومانيسم هستند – در روان شناسي،جامعه شناسي و تعليم و تربيت دهه هاي 40 و 50 قرن بيستم آمريكا،نفوذ بسياري يافت،اما مباني تئوريك آن دهه ها است كه مورد انتقادهاي سخت قرار گرفته و از اعتبار افتاده است

 

پراگماتیسم عرفانی چیست ؟

در پراگماتیسم عرفانی  که سیستمی برای کل هستی ارائه می شود ابتدا میان موجود بودن با وجود داشتن تفکیک قایل می شود . موجود بودن را به معنای بودن صرف در عالم و بدون داشتن وجود ایجادگر و ناتوانی از ایجادگری تلقی نماییم بنابراین موجود بودن یعنی نداشتن قابلیت ایجادگیری. اما وجود داشتن ، که گفتیم آن را با موجود بودن تفاوت می نهیم ، به معنای داشتن قدرت ایجادگری و داشتن وجودی ایجادگر است . در این اندیشه  هستی به سه مرتبه تقسیم می شود یکی مرتبه موجودیت محض است که پایین ترین مرتبه هستی است و جماد و نبات و حیوان در آن جای می گیرند موجوداتی که در این مرتبه جای می گیرند این ویژگی را دارند که تنها موجودند و ایجاد پذیر ، ولی وجود ندارند ( البته وجود نداشتن بدین معنی است که وجود آنها بسیار ضعیف و غیر خودآگاهانه است و بنابراین قابل اعتنا نیست ) در این اندیشه آنان که در مرتبه موجودیت قرار می گیرند صرفا در عالم هستند بدون آنکه وجود ایجادگری در عالم داشته باشند و اگر ایجادی هم می کنند بسیار ضعیف است( البته وجود داشتن نبات بیشتر از جماد است و وجود داشتن حیوان بیشتر از نبات است اما با این حال چون ایجادگری آنها نه چشمگیر است و نه خودآگاهانه با کمی اغماض آنها را در یک مرتبه قرار می دهیم ) مرتبه بعد که بالاترین مرتبه هستی است مرتبه وجودیت محض است که همان خدا و فرشتگان هستند که اینها در عالم موجود نیستند یعنی قابلیت ایجاد پذیری را ندارند بلکه آنها فقط وجود دارند یعنی تنها می توانند ایجاد کنند بی آنکه ایجاد شدن را بپذیرند . مرتبه میانی که بین موجودیت و وجودیت است مرتبه انسانیت است که هم موجود است ، یعنی قابلیت ایجادپذیری را دارد و هم وجود دارد یعنی توانایی ایجادگری را دارد ، انسان به دلیل خصایل وجودی ای که دارد ایجادگری می کند که مهمترین این خصایل عبارتند از : انتظار ، اعتراض و طغیان و توبه . آدمی که روحیه معترض و منتظری دارد برای ارضای این روحیه دایم در حال ایجادگری است . البته داشتن خصلت طغیان و توبه وضعیت آدمی را پیچیده تر می کند .

قدرت ایجادگری آدمی در دو ساحت ظهور می کند یکی ساحت آفاق یکی ساحت انفس ، و انسان هر چه قدر بتواند بیشتر ایجادکند و در واقع وجود ایجادگرش را اتساع دهد ، انسان تر است و انسانیت امری مقول به تشکیک است از کمترین انسان که قدرت ایجادگری اندکی دارد ، چه در ساحت آفاق و چه در ساحت انفس ، تا کامل ترین انسان که هم بیشترین ایجاد را در آفاق می کند و هم بیشترین ایجاد را در انفس و چنین انسانی ، انسان کامل و مظهر اسم اعظم خدا است و کمال انسان در این است که همانند خدا وجود و ایجادگر محض باشد هر چند به دلیل ساختار وجودیش هیچگاه چنین نخواهد شد اما انسان ها باید بکوشند توانایی ایجادگری خود را در عالم آفاق و انفس بیشتر نمایند تا به تبع آن نیز انسانیت خویش را بیشتر نمایند . تا اینجا به اختصار از بعد عمودی عالم سخن گفتیم ، اکنون سراغ بعد افقی عالم می رویم .

آنچه موجب قرابت این تفکر عرفانی با پراگماتیسم غربی می شود این است که در این منظر حقیقت آن چیزی است که بتواند بیشترین ایجاد را در وجود بکند . البته حقایق در این منظر نسبی است مگر آنکه به یک اندازه بتواند در عالم آفاق و عالم انفس ایجادگری کند که در آن وقت حقیقت مطلق می شود و از حالت نسبی بودن در می آید.

 

 

 

 

بسمه تعالی

 

 

آیا قره‌باغ خاک اسلام است ولی قدس و ایران نه؟

رضا مهریزی

در این اواخر که جنگ جمهوری آذربایجان و ارمنستان در گرفت عده‌ای از پان ترکان زیرک به این مطلب دامن زدند که قره باغ خاک اسلام است و باید از چنگ کفار ارمنی بدرآید. آنها با این‌کار مردم مسلمان غیر ترک را، حتی تا حد مرجعیت تقلید، تا اندازه‌ای با خود همراه و همرای کردند. در این باره نکات مختصری عرضه می‌شود:

الف) چگونه است که قره باغ خاک اسلام است ولی فلسطین و قدس نیست؟! چرا رژیم فاسد الاخلاق علی اف برای رهایی از دست اشغالگران ارمنی، دست به دامان اشغالگران صهیونیست می‌شود؟!
ب) جمهوری آذربایجان خاک اسلام است، خاک اسلام؟! آیا جمهوری آذربایجانی که تا شرف برگزاری رژه همجنسگرایان پیش رفت خاک اسلام است؟! آیا جمهوری آذربایجانی که طبق آمار ویکی پدیا بالاترین نرخ بی دینی را در میان کشورهای اسلامی دارد، خاک اسلام است؟! ولی قدس خاک اسلام نیست و باید با اشغالگران آن نرد عاشقی باخت؟!

آیا ایران اسلامی که از معدود حکومت‌های اسلامی مظلوم در جهان است، خاک اسلام نیست؟! و لذا باید با اشغالگران صهیونیست برای نفوذ، جاسوسی و ضربه زدن به ایران اسلامی  همکاری کرد؟!
در پایان این جستار کوتاه، که امیدوارم مسئولان سایت محترم الف آن را منتشر کنند، این را بگویم باید مراقب فعالیت‌های شدید و روزافزون قومیت گرایان و قبیله پرستان داخل کشور و خصوصا پان ترک‌ها بود. به این علت که آنها ید طولایی در سرقت تاریخ و شخصیت و جعل هویت و فردیت برای خود دارند ( مال خود کردن مولوی و ابن سینا تا ترک خواندن سومری‌ها و مادها و اشکانیان و... )  به طوری که مینورسکی، خاورشناس برجسته، می‌گوید: در تاریخ شرق هر جا نقطه مبهمی وجود دارد بلافاصله دست پان ترک‌ها برای مصادره آن به نفع خود دراز می‌شود ( نقل به مضمون ).

در پایان امیدوارم شخصیت‌ها و نخبگان و صاحبان رسانه و تریبون بیش از پیش مراقب فعالیت‌های روز افزون قوم و قبیله پرستان باشند و ما کاری نکنیم که ایران دوباره ضربه بخورد و در برابر آیندگان شرمنده و سیه روی و سرشکسته شویم. ان‌شاء الله.

 

 

 

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

60-چهل حدیث زیبا و کاربردی از پیامبر و اهل بیت 

گردآورنده :

 رضا مهریزی

( کارشناس الهیات و معارف اسلامی )

خواندن و شنیدن سخنان بزرگان دین ، روح را تلطیف و نفس را تنظیف می کند ؛ پنجره ذهن را به ساحتهای تازه می گشاید و پرنده روح را در باغ های زیبا پرواز می دهد . البته سخن های بزرگان دین ما  ، خوشبختانه ، چونان گلستانی پر از گل های متنوع و مختلفند و جمع کردن و جمع بندی همه آنها نه میسر است و نه مصلحت ؛ بلکه بر عهده ماست که سخنان را مطابق نیاز زمانه و زندگی خویش ،گلچین کرده و با عقلانیت و خرد ورزی آزادانه آنها را بیارآییم و بپرورانیم به بارآریم تا حظ و بهره وافر از آنها در زندگی بریم و به سمت و سوی زیستی پُرسشگرانه و پَرستشگرانه ، که همان زندگی ابراهیمی است ، گام برداریم  . در این جستار کوتاه ما 40 حدیث را که به زعم خویش جالب تر و زیباتر و کاربردی تر است از سایتهای مختلف و بخصوص از سایت « کتابخانه احادیث شیعه » فراهم آوردیم و ترجمه ها نیز اکثر قریب به اتفاق در ذیل متن احادیث بوده است و ما گاهی اندکی دست بردیم و البته در ذیل شماری از احادیث پاره ای توضیحات نیز افزودیم .  امیدواریم که این مجموعه – از نظر کمی کوچک ، ولی کیفا بزرگ ، مقبول افتد . البته این را هم بگوییم ذکر این احادیث بدین معنا نیست که گردآورنده بدان معارف عامل است و آن زینتهای اخلاقی را شامل  ، بلکه ما احادیث را آوردیم که ان شاء الله همگان بکوشیم تا جایی که می توانیم بدان زیبایی ها و معارف مزین و عامل شویم گرچه می دانیم عمل بدانها بسی دشوار است و عرصه ایست که مردی ابر مرد می طلبد  .

 

1)قال رسول الله صل الله علیه : یا علي إذا تقرب العباد إلى خالقهم بالبر فتقرب إليه بالعقل تسبقهم .

پیامبر صلوات الله علیه : ای علی هنگامی که بندگان با نیکی کردن به خالقشان نزدیکی جستند تو با خردورزی به او نزدیکی بجوی که بر آنها پیشی خواهی گرفت . ( خرد و عقلانیت ، گمشده امروز مسلمین )

2)  امام صادق علیه السلام : إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْجَمَالَ وَ التَّجَمُّلَ وَ يَكْرَهُ الْبُؤْسَ وَ التَّبَاؤُسَ
امام صادق عليه السلام : خداوند زيبايى و خودآرايى را دوست دارد و از فقر و تظاهر به فقر بيزار است. ( شاید با توجه به این حدیث بتوان حدس زد که اسلام دینِ اخلاق زیبا ، رفتار زیبا ، کار و شغل زیبا و هنر و تفریح زیبا و کلا زندگی زیباست و برای زندگی زیبا باید فقر و زشتی و پلشتی مادی و معنوی را از جامعه ریشه کن کرد )

3)امام حسين (ع) فرمود: لو عقل الناس و تصوروا الموت بصورته لخربت الدنيا

اگر مردم خرد می ورزیدند و مرگ را به درستی تصور می کردند دنیا قطعا ویران می شد . ( شاید یعنی اینکه اگر مردم صرفا عقل معاد داشتند دنیا خراب می شد و برای عمران دنیا عقل معاش نیز لازم است در حدیث دیگر نیز آمده : « لو عقل اهل الدنیا خربت » ).

4)قال رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنّ اللّه َ تعالى يُحِبُّ مَعالِيَ الاُمورِ وأشرافَها ، ويَكرَهُ سَفسافَها .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند :  خداوند متعال كارهاى والا و شريف را دوست دارد و كارهاى پست و حقير را خوش ندارد. ( بنابر این حدیث مسلمین باید با همت عالی به انجام کارهای والا و با شکوه همت گمارند در حدیث دیگر است : « لَا شَرَفَ كَبُعْدِ الْهِمَّة : هیچ شرافتی چون بلند همتی نیست » . یا در حدیث دیگر است « قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِه : منزلت هر کس به اندازه همت اوست »  یا در حدیث دیگر است «  مَنْ رَقَى دَرَجَاتِ الْهِمَمِ عَظَّمَتْهُ الْأُمَم : هر که بر نردبان همت ها بالا رود ، ملت ها او را بزرگ دارند » .

این احادیث نشان می دهد که مسلمین را بایسته و شایسته است که با همت بلند و پشتکار عالی به انجام کارهای والا و با شکوه بپردازند و دون همتی و روزمرگی و قناعت نکوهیده را کنار بگذارند و با همت بلند و پشتکار زیاد بکوشند که هر چه انجام می دهند والا و باشکوه باشد ، کارهایشان والا و باشکوه ، هنرشان والا و باشکوه ، معماریشان والا و باشکوه ، اقتصادشان والا و باشکوه ، سیاستشان والا و باشکوه ، زندگیشان والا و باشکوه ، مرگشان والا و باشکوه  و کلا جامعه و تمدنی والا و با شکوه داشته باشند نه اینکه زندگی پست و حقیری داشته باشند و مورد سرزنش و مذمت دیگران قرار گیرند و غیر مسلمین به مسلمین به دیده حقارت و کم مقداری بنگرند ).

5) رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : ـ لَمّا قالَ لَهُ رجُلٌ : اُحِبُّ أن يَرحَمَني رَبّي   : اِرحَمْ نَفسَكَ ، و ارحَمْ خَلقَ اللّه ِ يَرحَمْكَ اللّه ُ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ به مردى كه عرض كرد : دوست دارم پروردگارم به من رحم آورد ـ فرمود : به خودت رحم کن و به خلق خدا هم رحم كن تا خداوند بر تو رحم آورد . ( از این حدیث می توان حدس زد که رحمت خداوند چیز سومی نیست و اگر فردی و جامعه ای و مردمانی به خودشان رحم کنند و به دیگران هم رحم کنند مشمول رحمت خدا قرار می گیرند و اگر دندان به خوردن یکدیگر تیز کنند و کار و زندگیشان تکالب و سگیدن با هم باشد طبیعتا مورد خشم و غضب خدا قرار می گیرند ).

6)امام صادق علیه السلام: «إذا خَرَجَ القائِمُ يَقومُ بِاَمرٍ جَديدٍ وَ كِتابٍ جَديدٍ وَ سُنُّةٍ جَديدٍ وَ قَضاءِ جَديدٍ...»

ترجمه: هنگامی که قائم [علیه السلام] خروج می‌نماید، به امر جدید، کتاب جدید، روش جدید و داوری جدید قیام می‌نمایند.( شاید بتوان از این حدیث فهمید که دوران ظهور دورانی بی سابقه و کاملا جدید در تاریخ جهان است نه دوره برگشت و تکرار گذشته ، در حدیث دیگر نیز این بی سابقه و کاملا جدید بودن دوران مهدی نیز بیان شده است و آمده است که : « عن ابي عبد الله : اذا قام القائم عجل الله فرجه الشریف جاء بأمرٍ جديدٍ كما دعا رسول الله صلی الله علیه واله وسلم في بدو الاسلام الي امر جديد.)

7)پيامبر صلي الله عليه و آله: عُمّالُكُمْ اَعْمالُكُمْ، كَما تَـكونونَ يُوَلّى عَلَيْكُمْ؛

كارگزاران شما [نتيجه]، اعمال شما هستند، همان گونه كه هستيد، بر شما حكومت مى شود.  ( شاید از این حدیث بتوان فهمید که مردم برای اصلاح حکومتشان ، باید از اصلاح خودشان شروع کنند  متاسفانه مسلمین علیرغم تظاهرشان ، به شدت پیرو منافع شخصی و خانوادگی و زن و بچگی و یا صنفی و حداکثر قومی و قبیلگی هستند و منافع کل جامعه برایشان کم اهمیت است همین از عوامل عقب ماندگی مسلمین است . مسلمین باید منافع جامعه و کشوری که در آن می زیند و حتی منافع کل جهان اسلام را بر منفعت شخصی و خانوادگی مقدم دارند و از رهگذر اصلاح خود و خانواده شان حکومت و جامعه را اصلاح کنند چرا که با اینکار حتی منفعت شخصیشان بیشتر تامین می شود چرا که شخص جدای از جامعه نیست و اگر منفعت کل جامعه تامین شود لاجرم اشخاص نیز به منفعت بیشتری می رسند اما متاسفانه مسلمین از این مهم غفلت دارند و خودشان و خانواده و زن و بچه شان را مقدم بر همه چیز می دانند و می دارند و همین کار ، آنها را بدین روز سیاه نشانده است   ).

8)قال رسول الله : " إذا لم تنل المعيشة إلا بمعاصي الله، فعند ذلك حلت العزوبة " .

ترجمه : هنگامی که معیشت را بدست نتوان آورد مگر با گناه خداوندگار ، پس در آن هنگام تجرد و بی همسری حلال است .

9) قال رسول الله صلی الله علیه و آله : اَلْمُؤْمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَ اَلْمُنَافِقُ قَطِبٌ غَضِبٌ .

فرمود : مؤمن خوشرو و بذله‌گو است و منافق بدخو و خشم‌جو ( ایکاش ما مسلمین عبوس بودن و خشک مقدس بودن را نشانه مومنی نمی شمردیم ، گرچه ما به عبوس و قمطریر بودن عادت کردیم ، خصوصا نگارنده ، اما ایکاش به شور و شادی خو می گرفتیم و از زندگی لذت می بردیم . متاسفانه شادی و نشاط و امیدواری به آینده گمشده جوامع اسلامی است ).

10) قال رسول الله : اختلاف امتی رحمه : اختلاف داشتن امت من مایه رحمت است . ( از این حدیث می توان فهمید که نه تنها اختلاف داشتن و نظرات متعدد و متنوع داشتن چیز بدی نیست بلکه برعکس موجب تحرک و تعالی و ترقی است چرا که وقتی  نظرات مختلف و آرای متنوع و حتی متضاد در جامعه مطرح بود و بستر تضارب آن آرا نیز مهیا بود همین تضارب آرا موجب تولد نظر بهتر و برتر شده و این از موجبات تکامل و تعالی ملل است  .: اِضرِبُوا بعضَ الرأيِ ببعضٍ يَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ .

متاسفانه ما مسلمین عادت کردیم که خود را « عقل کل » و « حق مطلق » می شمریم و هر که خلاف ما سخنی گوید با چماق تکفیر و تفسیق او را از میدان به در می کنیم و همین موجب شده جوامع اسلامی دچار رخوت و رکود و عقب ماندگی گردند و به وضعیت اسف بار فعلی دچار شوند و در برابر غرب و حتی شرق خوار و خفیف شوند بر مسلمین است که به عقاید و آرای متعدد و متنوع و حتی متضاد یکدیگر احترام بگذارند و با تکفیر کردن و توهین کردن بساط تفکر و تامل را در هم نپیچند البته پیامبر می فرماید : اختلاف امتی : یعنی اختلاف داشتن در چارچوب امت من بودن مایه رحمت است . پس باید ضمن حفظ چارچوبهای کلی و قواعد اصلی اسلام که در قرآن مطرح است ، بستر اختلاف نظر و تفاوت آرا و حتی تضاد فکری را باز کرد البته تضاد فکری که عقلانی باشد همان که از آن با عنوان « عقلانیت آزاد قرآنی » نام می بریم .

11)قال رسول الله : ایُّمَا امْرِئٍ وَلِیَ مِنْ أمْرِ المُسْلِمِینَ وَلَمْ یَحُطْهُم بِما یَحُوطُ بِهِ نَفْسَهُ لَمْ یَرَحْ رائِحَةَ الجَنَّةِ.

هر کس بخشی از کار مسلمانان را بر عهده گیرد و در کار آن‌ها مانند کار خود دلسوزی نکند، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد . ( از این حدیث چه بسا اهمیت امانتداری و پاسداری مسئولیتها و طعمه و سفره ندانستن قدرت را بتوان فهمید ).

12)  قال علی علیه السلام : اِلهی ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نارِكَ وَ لا طَمَعاً فی جَنَّتِكَ بَلْ وَجَدْتُكَ اَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ.

امام علی فرمود : خدایا من تو را نه به خاطر بیم از كیفرت و نه به خاطر طمع در بهشتت پرستش كرده ام؛ من تو را بدان جهت پرستش كردم كه تو را شایسته ی پرستش یافتم. ( در این حدیث شریف انسان گرایی اسلامی - علوی آشکار است . حقیقتا کرامت انسان ایجاب می کند بی بیم و امید و صرفا از سر شرافت نفس خویش و وجدان اخلاقی زیبا پرست خود و نیز شایستگی خدای علی عظیم او را پرستش کند . انسان گرایی اسلامی – علوی امروز شدیدا مورد نیاز جوامع اسلامی است ).

13)رسول اللّه صلي الله عليه و آله : اِعمَل لِدُنياكَ كَأَنَّكَ تَعيشُ أبَدا ، وَاعمَل لاِآخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَموتُ غَدا .

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : براى دنيايت چنان كار كن كه گويى تا ابد زنده مى مانى ، و براى
آخرتت چنان كار كن كه گويى همين فردا خواهى مُرد. ( نباید به بهانه آخرت گرایی دنیا را ویرانه کرد و یا به دستاویز دنیا گرایی ، آخرت و اخلاق و جاودانگی و شرافت را پایمال کرد ).

14) رسول اللّه صلي الله عليه و آله : الخَلقُ عِيالُ اللّه ِ ، فَأَحَبُّ الخَلقِ إلَى اللّه ِ مَن نَفَعَ عِيالَ اللّه ِ ، وأدخَلَ عَلى أهلِ بَيتٍ سُرورا .

رسول خدا صلي الله عليه و آله : خلق ، نانخور خدايند ، از اين رو محبوب ترينِ خلق در نزد خدا ، كسى است كه به نانخوران خدا سودى برساند و خانواده اى را شادمان كند . ( اهمیت خیر رسانی به خلق خدا و سود رساندن به بندگانش و کمک و مساعدت کردن به دیگران و نه صرفا عبادت کردن ، از این حدیث مشخص است بعضی افراد با خدا خوبند ولی با بندگان خدا بد هستند در حالیکه بهترین ها آنانند که نسبت به بندگان خدا مثل خود خدا خوب هستند و چه خوش گفت شاعر :

نخورد از عبادت بَر آن بی خرد / که با حق نکو بود و با خلق بد   ).

15) امام علی عليه السلام : عامِلْ سائرَ النّاسِ بالإنصافِ ، و عامِلِ المؤمِنينَ بالإيثارِ .

امام على عليه السلام : با ديگر مردم به داد و برابری رفتار كن و با مؤمنان به ايثار و از خود گذشتگی. ( حقیقتا چه دشوار است که آدمی با مردم غیر مومن با برابری برخورد کند و همیشه حق را به خود ندهد و البته با مومنان نیز چنان برخورد کند که گویا همواره حق با مومنان است این معنای مطروحه اهمیت حق الناس و حق الجامعه را در دل و دیده اسلام نشان می دهد  )

16) در احادیث اسلامی به نقل از حضرت مسيح عليه السلام: خُذُوا الْحَقَّ مِنْ اَهْلِ الْباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الْباطِلَ مِنْ اَهْلِ الْحَقِّ،كونوا نُقّادَ الْكَلامِ؛

حق را از اهل باطل فراگيريد و باطل را از اهل حق فرا نگيريد. سخن سنج و عیب گیر باشيد ( اهمیت تعصب نداشتن بر داشته و افکارهای خویش و ضرورت نقد و نقادی در این حدیث روشن می شود ؛ متاسفانه جوامع اسلامی از اهمیت نقد و عیب گیری از خویشتن یا به قولی نقد درون گفتمانی غافلند و همین از عوامل مهم در انحطاط مسلمین است باید شجاعانه به انتقاد و عیب یابی از خویشتن پرداخت تا بتوان پیش رفت ).

17) قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله : اِلهَوا وَالعَبوا فَإِنِي أكرَهُ أن يُرى في دينِكُم غِلظَةً.

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : سرگرمى داشته باشيد و تفريح كنيد؛ چرا كه خوش نمى دارم در دين شما درشتى و سختى ديده شود . ( متاسفانه عده ای به نام دین با بازی و سرگرمی و حتی هنر و موسیقی و شادی و ... مخالفت می کنند در حالیکه این حدیث شریف صریحا بیان می کند که باید بازی و سرگرمی داشت چرا که روح و نفس انسان بدان نیاز دارد و آنچه بد است سرگرمی نیست بلکه سر در گمی است متاسفانه تفریح و شادکام بودن و هنر سرگرم کننده داشتن ، چندان مورد اعتنای مومنین نیست ).

18)قال النبي صلى الله عليه   :والذی نفسی بیده لو لم تذنبوا لذهب الله بکم و لجاء بقوم یذنبون فيُستغفرون الله ، فيغفر لهم

پیامبر فرمود : سوگند به آنکه جانم در دستش است  اگر شما گناه نمی کردید ؛ خدا شما را از میان می برد و گروهی می آورد تا گناه کنند و آنگاه از خدا طلب بخشش کنند تا خدا آنها را ببخشد .( گناه ذاتی انسان است و موجب آبادانی دنیا « انی جعلت معصیه بنی آدم سببا لعماره الدنیا » . اما آنچه مهم است این است که پس از هر گناه باید استغفار کرد و به سوی خدا بازگشت چرا که با این کار خدا همان گناهان را مایه خیرات و حسنات قرار می دهد : یا مبدل السیئات بالحسنات البته گناهی که فردی و خدایی باشد احتمال بخشش بیشتر است تا گناه بر جمع و جامعه و منظور از جمع و جامعه فردافرد غیر ما نیست بلکه کل جمع و جامعه است که شخصیتی مستقل از فردافرد دارد )

19)قالرسول الله : نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ الْغِنَى‏» ثروت  وسیله خوبی برای تقوای خدا داشتن است »

از این حدیث اهمیت داشتن ثروت و اقتصاد قوی برای جامعه مسلمین آشکار می شود البته همانطور که بیان شده ثروت و اقتصاد وسیله ایست برای تقوای الهی و در واقع وجود داشتن مال و مکنت و ثروت وافر در جامعه ، خود عاملی است که افراد جامعه با آسودگی و فراغت به عبادت خداوند بپردازند و دغدغه معاش آنها را از بندگی خدا باز ندارد در حدیث دیگر آمده است ؛ قال رسول الله  صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ بارِك لَنا فِي الخُبزِ ، و لا تُفَرِّق بَينَنا و بَينَهُ ؛ فَلَولاَ الخُبزُ ما صَلَّينا و لا صُمنا ، و لا أدَّينا فَرائِضَ رَبِّنا .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بار خدايا! براى ما در نان بركت قرار ده و ميان ما و آن ، جدايى مينداز . اگر نان نبود ، ما نماز نمى خوانديم و روزه نمى گزارديم و واجب هاى پروردگارمان را انجام نمى داديم .

بنابراین تامین معیشت شرافتمندانه و مکنت آبرومندانه از وظایف هر حکومت اسلامی است و البته مسلمین نیز باید برای تامین معاش حداکثر تلاش را انجام دهند البته همانطور که ذکر شد داشتن معیشت شرافتمندانه و زیست و زندگی ای زیبا و بی دغدغه نباید موجب غرق شدن در شهوات و آلودگی ها شود بلکه باید وسیله ای باشد تا با فراغت بیشتر خدا را عبادت و پرستش و بندگی کنیم و شکر و سپاس نعمات الهی را بجا آوریم .

 

20)قال رسول الله  : إن الله يحب إذا عمل أحدكم عملا أن يتقنه  : همانا خداوند دوست دارد هنگامی که یکی از شما کاری را انجام می دهد آن را درست و استوار انجام دهد . ( چه بسا از این حدیث بتوان ضرورت مسئولیت پذیر بودن و وجدان کاری داشتن را فهمید متاسفانه مسئولیت پذیری و وجدان کاری داشتن در جوامع اسلامی نه تنها ممدوح است بلکه نشانه بلاهت و حماقت تلقی می شود و از زیر کار گریختن و سمبل کاری نشانه زرنگی و زیرکی  ).

21)مَرَّ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بمَجْنونٍ، فقالَ: ما لَهُ ؟ فقيلَ : إنّهُ مَجْنونٌ ، فقالَ : بَلْ هُو مُصابٌ ، إنَّما المَجْنونُ مَن آثَرَ الدُّنيا على الآخِرَةِ .

 :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر ديوانه اى گذشت و پرسيد: او را چه شده است؟ گفتند: او ديوانه است. فرمود: نه، او آسيب ديده است. ديوانه واقعى كسى است كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد.

( این حدیث شریف پاسخی است محکم بدانها که مجانین را به دیده حقارت و پستی می نگرند در حالیکه مجانین واقعی دنیا پرستان و شهوت پرستان و آخرت گریزانند ).

22)قال علی علیه اسلام : اقْدَمُوا عَلَى اللَّهِ مَظْلُومِينَ وَ لَا تَقْدَمُوا عَلَيْهِ ظَالِمِينَ : چون به دیدار خدا می روید اگر ستمدیده باشید بهتر از آنست که ستمگر باشید . ( متاسفانه بعضی ها برای اینکه مظلوم نباشند حاضرند جلاد باشند این حدیث شریف صریحا می گوید که مظلوم و محروم و شهید بودن بهتر است از ستمگر و جنایتکار بودن ؛ به قول فردی اگر می خواهی چون مسیح باشی مظلوم و شهید باش نه ظالم و جلاد ؛ همچنانکه حسین بودن و ستمدیده شهید شدن بهتر از یزید بودن و سر مستانه و ستمگرانه پیروز شدن است )

23)قال علی علیه السلام فی توبیخ بعض اصحابه : و إِنِّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُمْ وَ يُقِيمُ أَوَدَكُمْ وَ لَكِنِّي لَا أَرَى إِصْلَاحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِي :

علی علیه السلام در توبیخ شماری از یارانش فرمودند : و من می دانم که چه چیز شما را اصلاح می کند و کژی هایتان را راست می گرداند  ولی من هرگز روا نمی دارم تا با ( بهانه ) اصلاح شما خودم را فاسد کنم . ( شاید منظور حضرت این باشد که من می دانم و می توانم که شماری از شما را با تهدید کردن یا تبعید و زندان کردن و حتی کشتن همرا خود سازم و عده ای دیگر را با تطمیع کردن و پول دادن و منصب و مقام دادن ، مطیع و منقاد خود کنم ولی من ِ علی دوست ندارم با این کردارهای ناشرافتمندانه و زشت ، کار خود را بسامان و روان کنم ، متاسفانه در جوامع اسلامی حاکمان بسیاری برخلاف علی علیه السلام رفتار می کنند و حتی حاضرند تا به بهای آدم کردن دیگران خود را حیوان کنند ولی این حدیث این تفکر و منطق را رد می کند  ).

24) الإمامُ عليٌّ عليه السلام ـ و قد سُئلَ عنِ الجِماعِ ـ : حَياءٌ يَرتَفِعُ ، و عَوْراتٌ تَجتَمِعُ ، أشبَهُ شَيءٍ بالجُنونِ . الإصْرارُ علَيهِ هَرَمٌ ، و الإفاقَةُ مِنهُ نَدَمٌ، ثَمَرةُ حَلالِهِ الوَلَدُ : إنْ عاشَ فَتَنَ ، و إنْ ماتَ حَزَنَ .

امام على عليه السلام ـ در پاسخ به اين كه جماع چيست؟ ـ فرمود : پرده شرمى كنار مى رود و شرمگاههايى به هم مى آميزند. شبيه ترين حالت به ديوانگى است. زياده روى در آن پيرى مى آورد، چون از آن حالت به درآيد پشيمان مى شود، ميوه حلالش ، فرزند است كه اگر زنده ماند گرفتار مى كند و اگر بميرد اندوه مى آورد.

( باید توجه داشت واکاوی و واشکافی پدیده « سکسوالیته یا جنسیات » به شدت مورد نیاز جوامع اسلامی و حتی جوامع بشری است امروز تمدن غرب با « سلاح سکس » انسان ها را تخدیر می کند و ما نیز چون از آن لذتی سرخ و مبهم می بریم دیگر به باقی امور عالم عنایت نمی کنیم بنابراین واکاوی دقیق پدیده سکسوالیته و تاسیس کرسی ها و رشته های « سکس شناسی » و نیز « فلسفه سکسوالیته » و همچنین « الهیات سکسوالیته » باید مورد اهتمام مسلمین قرار گیرد تا مبادا غرب با سلاح لذیذ سکس مسلمین را از درون پوچ و منهدم کند . البته مساله سکس مساله عام البلوای روزگار ماست و طبق حدیث مولای متقیان: « النّاس بزمانهم اشبه منهم بابائهم :  

همۀ مردم به اهل زمانشان بيشتر شباهت دارند تا به پدرانشان » و بنابراین باید فکری اساسی برای مسایل سکسی کرد چون انسان و انسانیت از هر لحاظ با جلو آمدن تاریخ ، پیشرفت کرده و در مجموع انسان تر شده ولیکن از لحاظ اخلاق سکسی همچنان در احوال بهایم مانده است و توانایی مقابله و مبارزه به دیو سکس را ندارد .

 

25) امام صادق عليه السلام: لا تَغْتَرّوا بِصَلاتِهِمْ وَلا بِصيامِهِمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَما لَهِجَ بِالصَّلاةِ و َالصَّوْمِ حَتّى لَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ ، وَلكِنِ اخْتَبِروهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَديثِ وَأداءُ الأمانَةِ؛

فريب نماز و روزه مردمان را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر آنها را ترك گويد، احساس ترس مى كند، بلكه آنها را به راستگويى و امانتدارى بيازماييد .( در این حدیث ضمن بیان روانشناسی برخی مصلین و صائمین لزوم لحاظ شدن صدق و امانتداری بجای توجه به تنسک ظاهری گوشزد شده است جا دارد در نظام آموزشی کشورهای اسلامی بجای توجه بیش از حد به تنسک به ظواهر شرعی از دانش آموز صداقت و امانتداری بخواهند و به او بیاموزند که « صداقت و امانتداری » دو ویژگی بارز یک مسلمان راستین است . البته امانتداری معنای موسع دارد و شامل می شود : پاس داشتن و نیک ادا کردن هر شغل و کار و حرفه و مسئولیت و پست و مقامی که به انسان محول و امانت داده می شود . البته علاوه بر تربیت افراد جهت حفظ امانت ، قرار دادن قوانین سفت و سخت که به شدت بر افراد نظارت کند لازم است چرا که ذات انسان میل به بدی و زشتی و مسئولیت گریزی و راحت طلبی فردی و منفعت گرایی شخصی دارد و باید با قوانین سفت و سخت جلوی مسئولیت گریزی و منفعت گروی افراد را گرفت و بجای آن توجه به منافع جمع و جامعه و ملیت و تمدن را قرار داد  ) .

26)قال رسول الله صلي الله عليه و آله : اِنَّ اللّه َ يُحِبُّ اَنْ يُؤخَذَ بِرُخَصِهِ كَما يُحِبُّ اَنْ يُؤخَذَ بِعَزائِمِهِ؛

خداوند دوست دارد از امور مجاز و روا داشته اش استفاده شود هم چنانكه دوست دارد به تكاليفش عمل شود . ( یعنی دین فقط دین " نه " نیست بلکه باید به " آری های " دین نیز توجه کرد و تمتع جست ).

27)قال علی عليه السلام : مَن مَلَكَ استَأثَرَ .

امام على عليه السلام : هركه حاکم شود انحصار طلب و خودکامه مى گردد.  ( شاید از این حدیث لزوم مراقبت و نظارت دایمی از حاکمان را بتوان فهمید در واقع مردم در کشورهای اسلامی وظیفه دارند بی هیچ مماشاتی ، حاکمان خود را تحت نظر داشته باشند و این سیره بزرگان دین بوده است . امیر المومنین که امام معصوم است در نهج البلاغه خطبه 216 ، می فرماید : « فلا تکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی و لا آمن ذلک من فعلی الا ان یکفی الله من نفسی . یعنی : پس از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید ، زیرا خود را برتر از آن نمی دانم که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم ، مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرماید ».

باید توجه داشت که در نگاه اسلام و قرآن ، جز ذات خداوند منان ، باقی افراد  ، جملگی و بی استثناء ، خطا پذیر و عیب دارند ؛ این را بر اساس این آیه شریفه می گوییم : « لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ . آیه 23 سوره انبیاء . ترجمه مکارم شیرازی : هیچ کس نمی‌تواند بر کار او خرده بگیرد؛ ولی در کارهای آنها، جای سؤال و ایراد است ». به صراحت این آیه در کار همگان جز خداوند جای ایراد و خطا هست و بنا بر این همه افراد جز خدا خطا پذیرند لذا  از ایشان می تواند عیب و ایراد گرفت و ایشان را نقد کرد . در حدیث هست که رسول الله فرمودند : « انی مسوول و انکم مسوولون » البته علاوه بر حاکمان که بی استثنا مسئولند ؛ مردمان نیز مسئولند و باید پاسخ دهند که تا چه حد به وظایف اجتماعی خویش ، نه وظایف فردی و زن و بچگی و قومی و قبیلگی ، در قبال کشور و جامعه خویش عمل کردند ).

28)قال رسول الله صلی الله علیه و آله

النَّدَمِ تَوْبَة و التّائبُ مِن الذَّنبِ كَمَـنْ لا ذَنْبَ لَهُ

پیامبر اعظم مى فرمايد:پشيمانى براى توبه كافى است و كسى كه از گناه توبه كند همانند كسى است كه گناهى نكرده است. ( چه بسا از این حدیث فهمید که نباید نومید شد یا در توبه کردن دچار وسواس شد چرا که ممکن است این وسواس موجب نومیدی انسان از درگاه ارحم الراحمین شود و از این رهگذر در دام ابلیس بیافتد در حالکیه عفو خدا بیشتر از جرم ماست و راه توبه هیچگاه بسته نیست  ). 

29) امام على علیه السلام فرمودند:

« العِلمُ سُلطانٌ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم يَجِدهُ صيلَ عَلَيهِ : دانش، سلطنت و قدرت است، هر كه آن را بيابد، با آن يورش برد و هر كه آن را از دست بدهد، بر او يورش برند» .  ( هر چه از اهمیت این حدیث و زیبایی و کاربردی بودن آن سخن بگوییم کم گفتیم . براستی اگر مسلمانان به سلاح علم مجهز می شدند و به نوآوری علمی و ابتکار می پرداختند امروز بدین حال و روز رقت بار بودند ؟ متاسفانه مسلمانان علم و نوآوری علمی را کنار نهادند و آنقدری هم که به علم پرداختند علوم شرعی بود در حالیکه علمی که سلطان است علوم طبیعی و ریاضی و فنی و مهندسی و از این دست علوم است . دلیل دیگر بر این مدعا این است که در حدیث معروف پیامبر هم آمده است که : « اطلبوا العلم ولوا بالصین » . آیا علمی که برای کسب آن تا چین باید رفت علم اصول و فقه و شرعیات است یا علوم طبیعی و مهندسی و فنی و تجربی و نیز علوم انسانی  ؟ متاسفانه مسلمین علوم تجربی و ریاضی را کناری نهادند و همانقدری هم که به علم پرداختند علوم شرعی بود و این یکی از عوامل بدبختی و فلاکت مسلمین بود البته در دوره طلایی تمدن اسلامی به علوم تجربی و ریاضی و انسانی توجهی شد اما این توجه هم بیشتر صرف شرح کردن و تعلیقه زدن بر علوم دیگر ملل شد و نوآوری علمی چندانی صورت نگرفت بنابراین اگر ما می خواهیم در جهان جدید حرفی برای گفتن داشته باشیم یا لااقل بیشتر از این عقب نمانیم  باید به طور جد به علوم تجربی و فنی و ریاضی و البته علوم انسانی بپردازیم تا شاید از این واماندگی نجات یابیم .

30)قال رسول الله صلي الله عليه و آله : اَوَّلُ ما يوضَعُ فى ميزانِ الْعَبْدِ يَوْمَ الْقيامَةِ حُسْنُ خُلْقِهِ؛

نخستين چيزى كه روز قيامت در ترازوى اعمال بنده گذاشته مى شود، اخلاق خوب اوست .( امیدواریم خدا به همه ما حسن خلق دهد چرا که حسن خلق گمشده جامعه ماست جالب اینکه در این حدیث بر خلق حسن تاکید کرد نه تنسک به ظواهر شرعی که البته آنها نیز به اندازه خود و نه بیشتر ، لازم است ).

31)قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله : الدُّنيا حَرامٌ عَلى أهلِ الآخِرَةِ ، وَالآخِرَةُ حَرامٌ عَلى أهلِ الدُّنيا ، وَالدُّنيا وَالآخِرَةُ حَرامانِ عَلى أهلِ اللّه ِ عز و جل .

رسول خدا صلي الله عليه و آله : دنيا بر اهل آخرت ، حرام است و آخرت ، بر اهل دنيا حرام ؛ امّا دنيا و آخرت ، بر اهل خداى عز و جل حرام است .

32)الإمامُ الرِّضا عليه السلام : أحسِنِ الظَّنَّ باللّه ِ؛ فإنّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ يقولُ : أنا عِندَ ظَنِّ عَبدِيَ المُؤمِنِ بي؛ إن خَيرا فخَيرا، و إن شَرّا فَشَرّا .

امام رضا عليه السلام : به خداوند گمان نيك ببر ؛ زيرا خداى عزّ و جلّ مى فرمايد : من نزد گمان بنده مؤمن خويشم ؛ اگر گمانِ او به من نيك باشد ، مطابق آن گمان با او رفتار كنم و اگر بد باشد نيز مطابق همان گمانِ بد با او عمل كنم

33) قال رسول الله  : امام قوم و هم لها کارهون لا تجاوز صلاته اذنه .

پیامبر : پیشوای جامعه و مقتدای گروهی که مردم از او و عملکردش راضی نباشند ولی او حکومت خود را بر آنان تحمیل کند ، نمازش از گوشش بالاتر نمی رود .( معنای حدیث روشن است حضرت علی نیز در خطبه 208 نهج البلاغه خطاب به مردم کوفه نزدیک به این معنا را می فرماید : « و لیس لی ان احملکم علی ما تکرهون؛ و مرا نرسد که شما را به چیزی که دوست ندارید اجبار کنم ».

 

34)قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: اَعْقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُمْ مُداراةً لِلنّاسِ و اَذَلُّ النّاسِ مَنْ اَهانَ النّاسَ.  

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: داناترين مردم كسى است كه با مردم بيشتر مدارا كند و پست ترین مردم كسى است كه مردم را خوار شمرد .

( آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا )

35) الإمامُ الصّادقُ علیه‌‏السلام:

إنّ اللّه‏ جلَّ ثناؤهُ لَیَعتَذِرُ إلی عَبدِهِ المؤمنِ الُمحْوِجِ فی الدنیا کما یَعتَذِرُ الأخُ إلی أخیهِ

امام جعفر صادق علیه‌‏السلام: 

(در روز قـیـامت) خـداوند، جـلّ ثناؤه، همچنان که برادری از برادرش پوزش می‌‏خواهد، از بنده مؤمن که در دنیا نیازمند بود ،  پوزش می طلبد . ( ایکاش ما از خدا یاد می گرفتیم و فرهنگ پوزش خواستن و عذر طلبیدن در میان مسئولانمان و مردممان نهادینه می شد ).

36)قال رسول الله : إنهن یغلبن الکرام و یغلبهن اللئام

زنان می‌توانند بر مردان بزرگوار غلبه پیدا کنند، اما مردان پست می‌توانند بر زنان غالب ‌شوند. ( تاکید این حدیث بر مقام و منزلت و کرامت زنان حتی از حدیث " ما اکرم النساء الا الکریم و لا اهانهن الا اللئیم " بیشتر است ).

37)قال الباقر علیه السلام : اَلعافُونَ عَنِ‌النّاسِ یَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَیرِ حِساب.

کسانی که همواره خُلق و طبعشان عفو و گذشت از دیگران است (فردا) بدون حساب، وارد بهشت خواهند شد. ( چه سخت است از گناه دیگران گذشتن ).

38)قال الصادق علیه السلام : کافر سخیّ أرجى إلى الجنّة من مسلم شحیح .

  امام صادق می فرمایند امید به بهشت رفتن کافر سخاوتمند بیشتر است تا  مومن بخیل . ( باید اعتراف کرد که در دنیای سرمایه داری مدرن که بر حول منفعت هر چه بیشتر شخصی و سود حداکثری فردی شکل گرفته جایی برای سخاوت و دست و دل بازی و عطای به دیگران نیست اما ما باید بکوشیم به مجاهدت با نفس اماره خویش سخاوتمند بود .  در حدیثی دیگر می فرماید : خصلتان لایجتمعان فی مومن : البخل و سوءالخلق ؛ متاسفانه نگارنده نیز به این دو صفت رذیله آلوده است ولی امیدوارکه با تلاش و دعای خیر بر آنها غالب گردد )

39) قال علی علیه السلام : لو لم ینه الله سبحانه عن محارمه لوجب ان یجتنبها العاقل :

اگر خداوند سبحان از حرامهایش نهی نمی کرد باز هم بر خردمند لازم بود که از آنها دوری کند . ( یعنی زشتی اعمال ذاتی آنهاست و شرافت نفس و اخلاق مداری و زیبایی عام پرستی ، نه صرفا زیبایی پرستی صوری و ظاهری ، حکم می کند از کارهای زشت و پلشت اجتناب کرد و برای تشخیص عمل زشت و غیر اخلاقی از عمل زیبا و اخلاقی راهکار این است که هر عملی را با مخالف آن بسنجیم و سپس بی طرفانه داوری کنیم کدام زیباتر است مثلا : بد اخلاقی با خانواده و مردم زیباتر است یا خوش اخلاقی یا مثلا انصاف در فروش کالا زیباتر است یا گران فروشی یا روابط جنسی بی بند و بار و حریصانه زیباتر است یا روابط جنسی نجیبانه ، یا سقط جنین زیبا تر است یا نگهداری فرزند و قس علی هذا باید توجه داشت که « زیبایی کردار » باید یک اصل در اخلاق و فقه و شریعت و نظام سیاسی و نظام اجتماعی و خانواده و حتی احکام عبادی فردی قرار گیرد چرا که فرمودند « ان الله جمیل و یحب الجمال » بنابراین برای جلب رضایت خدای زیبای ِ زیبایی دوست باید اصل « زیبایی کردار » را وارد فقه اسلام کرد البته برای اصلاح فرد و جمع نباید تنها به فقه و شریعت تاکید کرد بلکه باید داشتن وجدان اخلاقی و برخورداری از شرافت نفس و نیز روحیه زیباپرستی اخلاقی را در میان جامعه ترویج کرد تا افراد ضمن اتکا به فقه و شریعت ، اتکایی هم بر وجدان اخلاقی و زیبایی پرستی اخلاقی و شرافت نفس داشته باشند و با این دو سلاح به جنگ با معاصی بپردازند . باید دانست که فقه و شریعت به تنهایی برای مخالفت با گناه کافی نیست چون ما مسلمین به قول فردی شاید یک توضیح المسایل در دستی داشته باشیم ولی یک توجیه المسایل دوبرابر آن ، در دست دیگر داریم ، که گناه و معصیت و ظلم و تعدی و تجاوز خویش را توجیه می کنیم لذا علاوه بر فقه و شریعت ، وجدان و شرافت هم برای زندگی اخلاقی و مومنانه لازم است در هر حال اخلاقی و ایمانی و ابراهیمی زیستن کاری بسیار دشوار است ).

 

40) قال علی علیه السلام :  اَلْمُتَعَبِّدُ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَحِمَارِ اَلطَّاحُونَةِ يَدُورُ وَ لاَ يَبْرَحُ مِنْ مَكَانِه

عبادت کنندۀ بدون دانش، مانند چهارپاى آسیاب است که مى گردد و از مکان خود خارج نمى شود.  ( چه بسا از این حدیث بتوان یکی از دلایل عقب ماندگی مسلمین را متوجه شد توجه بیش از حد به ظواهر شریعت به ویژه از طرف علمای دین و فربه کردن بیش از حد فقه ( فقهی که تنها 9 درصد قرآن است و نه بیشتر ) و تبدیل آن به فقهی « سخت و ثابت و پیچیده و بد منظر و دست و پاگیر » از عوامل عقب ماندگی مسلمین است در حالیکه فقه باید « سهل و پویا و ساده و زیبا و دست گیر » باشد به هر حال باید علمای مسلمین پیش از اینکه بیشتر از این دیر شود و مردم و به ویژه جوانان دین گریزتر شوند بکوشند اصلاحاتی در دین و شریعت ایجاد کنند و با وارد کردن دو اصل « اخلاق » و « زیبایی » جوانان را مجذوب دین کنند و بکوشند به پرسش های متعدد ایشان جواب قانع کننده دهند به هر حال وظیفه علما سنگین است چنان که فرمود : « صنفان من الناس اذا صلحا صلح الناس و اذا فسدا فسد الناس : العلما و الامراء  ترجمه : دو گروه از مردم هستند که اگر اصلاح شوند مردم اصلاح می شوند و اگر فاسد و تباه شوند مردم تباه می شوند : علما و حاکمان » البته همانطور که پیشتر بیان شد این مساله ، وظیفه فردافرد یک جامعه را برای ابتدا انتقاداز خود و اصلاح خود و سپس انتقاد و اصلاح دیگران ساقط نمی کند )

در پایان آرزو می کنیم مسلمین با همت و سعی بلیغ بکوشند تا تمدنی نوین و مدرن که هم حسنات سنت را داشته باشد و هم مزایای مدرنیته ، هم در آن اخلاق و معنویت و نجابت و شرافت و حسن خلق و پاکدامنی و امانتداری و صدق کردار حاکم باشد و هم رفاه مادی و آسایش جسمانی و لذات دنیوی جا داشته باشد و هم دنیا آباد باشد و هم آخرت ؛ برپا کنند و بدین وسیله با ایجاد چنین تمدنی که کاملا جدید است و به هیچ وجه تکرار گذشته نیست ، خویش را سعادتمند و رستگار و خوشبخت و مرفه نمایند چرا که حقیقتا سعادت دو عالم حق مسلمین است که برای اسلام و قرآن این همه فداکاری کردند و این با عقلانیت و علم و همت والا و نوآوری و ابتکار و البته اخلاق و شرافت و امانتداری و راست کرداری میسر خواهد شد . ان شاء الله .




|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مقدمه ای مختصر در مبانی فلسفی روان شناسی اسلامی و آدرس falsaferavanrezamehrizi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 14
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 3
:: باردید دیروز : 49
:: بازدید هفته : 78
:: بازدید ماه : 835
:: بازدید سال : 835
:: بازدید کلی : 856

RSS

Powered By
loxblog.Com